انشا بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست برای دانش آموزان پایه هشتم

انشا زیبا و خواندنی در مورد بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست برای نوجوانان و دانش آموزان پایه هشتم

انشا بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست
انشا بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست

حکایت «مردکی را چشم درد خاست …» از گلستان سعدی است که در صفحه 36 کتاب نگارش پایه هشتم آمده است. سعدی پرآوازه در این کتاب که امروزه تاثیرگذارترین کتاب نثر ادبیات فارسی به شمار می رود مجموعه ای از داستان ها و پندهای اخلاقی را به صورت نثر به رشته ی تحریر درآورده است.

متن حکایت
«مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار (دام پزشک) رفت که دوا کن؛ بیطار از آنچه در چشم ستوران می کرد، در دیده او کشید و کور شد. حکومت (شکایت) به داور بردند. گفت: بر او هیچ تاوان نیست؛ اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی». (گلستان)

بازنویسی

در روزگاران قدیم مردی بود که دچار چشم درد شد، او چند روز صبر کرد تا بلکه این درد از بین برود اما چند روز گذشت و درد چشمش خوب نشد. مرد که دنبال راه چاره بود یکدفعه یاد دام پزشکی افتاد که در شهرشان زندگی می کرد و با خود فکر کرد پیش دام پزشک که کارش حرفه ای بود برود و چشم خود را معالجه کند.

مرد پیش دام پزشک رفت و به او گفت: چند روزی است چشم هایم درد می کند لطفا درد مرا درمان کن.

دام پزشک هم از همان دارویی که برای معالجه ی چشم حیوانات استفاده می کرد درون چشم مرد ریخت اما پس از مدتی مرد کور شد.

مرد بیمار که از این اتفاق حسابی عصبانی بود پیش قاضی شهر رفت و تمام ماجرا را برای او تعریف کرد و بعد هم از دام پزشک شکایت کرد.

قاضی که مرد دانایی بود اول به حرف های مرد بیمار گوش کرد و در جواب شکایت او گفت: من مجازاتی برای دام پزشک در نظر نمی گیرم زیرا تو خودت خر بودی که برای درمان پیش یک دام پزشک رفتی، اگر عقل داشتی می فهمیدی که باید پیش پزشک انسان ها بروی.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده