اشعار کوتاه و زیبا درباره باران | شعر هوای بارانی

در ادامه این مطلب مجموعه ای از اشعار غمگین و زیبا در مورد باران و هوای بارانی را برای شما ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

اشعار زیبا و کوتاه در مورد باران
اشعار زیبا و کوتاه در مورد باران

خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز

قیصر امین پور

*****

مثل باران بهاری که نمی گوید کی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس

*****

بر نیمکت شکسته ای در باران
در دست تو چتر بسته ای در باران
باران باران باران باران باران
تنها تنها نشسته ای در باران

جلیل صفربیگی

*****

شعر در مورد باران

گر ز باران ابر آزاری
سپهی را کند سپر داری
نگذارد که تیر آن باران
بر سپه بارد و سپه داران

*****

دلتنگ توام دراین شب بارانی
از عشق تو در دلم شده طوفانی
یک روز اگر نبینمت می میرم
این فاصله ها می کشدم می دانی؟

*****

شعر قدم زدن زیر بارون

شعرهای کوتاه درباره باران
شعرهای کوتاه درباره باران

بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی؟
ببار ای قطره ی مرهم، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد

*****

بی شک تو یگانه، بین یاران هستی
مانند گلابِ اصل کاشان هستی

طبع تو نشانی از وجودت دارد
پاکی و شبیه اَبر و باران هستی

*****

عکس های هوای بارانی

بزن باران که امشب مست مستم
حکایت نامه عشقم رو بستم

بزن سازی بر آن چشمان مستش
بزن تا قیامت با تو هستم

*****

شعر عاشقانه باران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

*****

اشک هایم شدید تر از باران است
بغضم سنگین تر از کوهستان است
نبضم پر تپش تر از رعد آسمان است
و نبود تو به اندازه کل جهان است

*****

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت

*****

باید چو درخت بود که باران کندش اثر
ورنه صخرہ به بارش می شود خیس فقط

*****

اشعار نو باران

چقدر این دوست‌ داشتن‌ های بی‌ دلیل
خوب است
مثل همین باران بی‌ سوال
که هی می‌ بارد
که هی اتفاقا آرام و شمرده شمرده
می‌ بارد

سیدعلی صالحی

*****

هوای ابری ام!
بارانی ات را به تن که می کنی
ناودانی ها شاعر می شوند…

*****

زیبایی تو شبیه باران
آرام
در سکوت خیابان می‌ ریزد

*****

شعر غمگین باران

باران می‌ بارد
و من
تمامِ روز را بدونِ چتر
به تو فکر می‌ کردم

*****

آه، باز هم باران
باران که می بارد دلت را محکم بچسب
زیر باران دل به اشاره ای می رود

*****

وای؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست

حمید مصدق

*****

شعر بارانی کوتاه

حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می‌ دارم

شوریده‌ وار و پریشان باریدن
بر خزه‌ ها و خیزاب‌ ها
به بی‌ راهه و راه‌ ها تاختن
بی‌ تاب، بی‌ قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی‌ قرار است
این گونه که من دوستت می‌ دارم

محمد شمس لنگرودی

*****

میان من و تو
فاصله یک باران ست
و خیالت که مرا
از پنجره می گیرد
و می برد
قدم زنان تا عشق
می رسم به تو
با تن پوشی از آغوش
و دست هایی
پر از طراوت اولین سلام
گل سرخی
که گلبرگ گلبرگ
در صدای عطرها
هجا می کند تو را
میان من و تو
فاصله یک باران ست

پرویز صادقی

*****

باران
یا
دوش آب،
چه فرقی می‌کند؟!
وقتی عاشقی
زیر هیچ کدام
آواز نخواند

مژگان عباسلو

*****

شعر در مورد باران از شاعران معروف

امشب
باران بند نمی آید
بالشم، خیس باران است
بارانی که تو نثارم کردی
تا هیچ گاه فراموش نکنم رفتنت را…

*****

باران، سرود دیگری سرکن
شعر تو با این واژگان شسته
غمگین است

محمدرضا شفیعی کدکنی

*****

باران که می‌ بارد
تمام کوچه‌ های شهر
پر از فریاد من است
که می‌ گویم
من تنها نیستم
تنها، منتظرم
تنها

کیکاوس یاکیده

*****

باران را گو به ریشخند ببار
چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌ تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار

*****

چشم‌ هایم را می‌ بندم
باران
شنیدنی‌ ست

محمدرضا واحدی

*****

باران
باران که می بارد
ترانه ها آرام آرام
جان می گیرد
و بوی خاک باران خورده
یاد تو را با خود می آورد..

*****

باران می خواهم
آنقدر شدید که من و تنهاییم را با خودش بشوید و ببرد

*****

اشعار در وصف باران

برای چشم‌ هایم
نماز باران بخوان
بغض کرده
ابری ست
اما نمی‌ بارد

*****

باران بهانه بود
که تو
زیر چتر من
تا انتهای کوچه
بیایی
و دوستی
مثل گلی
شکوفه کند
بر لبانمان!

جواد محقق

*****

باز باران
بی ترانه
گریه های بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
باورت شاید نباشد
خسته است این قلب تنگم

*****

گزیده شعرهای بلند باران

ناودان‌ ها شرشر باران بی‌ صبری ست
آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست

کفش‌ هایی منتظر در چارچوب در
کوله‌ باری مختصر لبریز بی صبری ست

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ست

و سر انگشتی به روی شیشه‌ های مات
بار دیگر می‌نویسد: «خانه‌ ام ابری ست»

قیصر امین‌پور

*****

دو هواییم؛ دمی صاف و دمی بارانی
ما همانیم، همانی که خودت می دانی

پیش بینی شدن ِ حال من و تو سخت است
دو هواییم ولی بیشترش طوفانی

آخرین مقصد تو شانه ی من بود؛ نبود
گریه کن هرچه دلت خواست، ولی پنهانی

شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید
رو به این پنجره ی در شُرُف ویرانی

باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا
گوشه ی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی

آب با خود همه ی دهکده را خواهد برد
اگر این رود، زمانی بشود طغیانی

*****

چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد‌
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید دید‌
عشق را زیر باران باید جست

هر کجا هستم، باشم‌
آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا‌، عشق‌
زمین مال من است

چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت

سهراب سپهری

*****

شعر هوای بارانی

می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد

*****

شدم مانند رود از بارشی جریان که می‌ گیرد
که من بدجور دلتنگ توام، باران که می‌ گیرد

دلم تنگ است می‌ دانی؟ پناهم شانه‌ های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که می‌ گیرد

چه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که می‌ گیرد!

چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم – تهران که می‌ گیرد

تو را، عشق تو را، آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل می‌ شود کارم دلم آسان که می‌ گیرد!

سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که می‌گیرد… ولی باران که می‌ گیرد

محمدرضا شرافت

*****

چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است

*****

غصه می‌ سوزد مرا، باران ببار
کوچه می‌ خواند تو را، باران ببار

ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار

خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار

باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار

*****

چشمان من را خیس باران کرده بودی
تقدیر را درگیر هجران کرده بودی

پایان نمی دادی هوای سرد غم را
ای عشق! سهمم را زمستان کرده بودی

در ساحل پر مهر آغوشت نبودم
این زندگی را غرق طوفان کرده بودی

دیوانه بودم از غم جانسوز عشقت
یک عمر قلبم را پریشان کرده بودی

عمری ست تنها مانده ام در کلبه ای سرد
این خانه را ای کاش ویران کرده بودی

*****

شعر روزهای بارانی

تار‌های بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی‌ قرار
باران را گو بی‌ مقصود ببار
لبخند بی‌ صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌ تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار

احمد شاملو

*****

می زند آهسته باران
تق و تق بر روی شیشه
می نشیند روی خانه
باز هم مثل همیشه
من کنار شیشه هستم
می زند باران صدایم
می نشیند توی ایوان
شعر می خواند برایم
شعرهایش خوب و زیبا
مثل لالایی مادر
می نویسم شعر او را
با مدادم توی دفتر

در ادامه بخوانید : متن ادبی زیبا در مورد باران

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده