انشا خواندنی و زیبا در مورد تصور کنید یک باغبان هستید برای دانش آموزان پایه چهارم تا دهم
من باغبان یک باغ بزرگ، زیبا و پر از درختهای میوه هستم، خانه ی کوچکی در گوشه ای از باغ ساخته ام و در همین باغ زندگی می کنم.
صبح های زود و با روشن شدن هوا از خواب بیدار شده و از خانه بیرون می روم و سری به گل ها رز و شمعدانی ام می زنم که اطراف خانه کاشته ام، گلبرگ های آن ها در این وقت صبح پر از شبنم هستند و آن قدر لطیف و زیبا به نظر می رسند که می شود تا مدت ها همانطور ایستاد و تماشایشان کرد.
بعد قدم بر می دارم و به طرف درختان باغ می روم تا ببینم درخت ها در چه حالی هستند، اول سری به درخت های گلابی می زنم بعد گیلاس ها و هلوها و خرمالو ها، و بعد به سراغ آلوها می روم و در انتهای باغ نیز به درخت های بلند گردو می رسم.
اکنون آخر زمستان است و من می توانم صدای قدم های بهار را در باغم بشنوم و جوانه های سبز را بر تن شاخه های خشک تماشا کنم، همین که بهار از راه برسد باغ من پر از شکوفه های سپید و صورتی می شود و من هر لحظه از دیدن شان غرق در شادی و شعف می شوم.
با رسیدن بهار بوته ی خشک گل محمدی که نزدیک خانه کاشته ام پر از غنچه های صورتی می شود و شمعدانی ها و رز ها با گل های رنگارنگشان خانه و باغم را می آرایند و زیباتر می کنند.
در بهار باغ من در تماشایی ترین و با شکوه ترین حالت است و با رسیدن تابستان آن شکوفه ها جای خود را به میوه های خوش طعم و لذیذ می دهند و کار من از همیشه بیش تر است زیرا در تابستان باید تمام میوه ها را بچینم و مراقب باشم شاخه ای از سنگینی میوه ها نشکند.
در پاییز درخت ها و باغ سرسبز من رخت زرد و ارغوانی می پوشند و برگ های طلایی بر زمین خاکی باغ فرشی رنگارنگ پهن می کنند.
در زمستان نیز باغ من با دانه های بلورین برف سپید پوش شده و جوری دیگر زیبایی اش را نمایان می کند.
من یک باغبان هستم و خوشبختی ام داشتن باغی است که در چشم من زیبایی اش به اندازه ی زیبایی تمام جهان است.