انشا در مورد دنیای وارونه من برای کودکان و نوجوانان

انشا زیبا و خواندنی در مورد دنیای وارونه من برای کودکان و نوجوانان پایه چهارم تا دهم

انشا در مورد دنیای وارونه من
انشا در مورد دنیای وارونه من

چشم هایم را به زور باز کردم و به سختی از خواب بیدار شدم و از تخت پایین آمدم احساس عجیبی داشتم انگار آن روز مثل روز های دیگر نبود و چیزی تغییر کرده بود.

پنجره ی اتاقم را باز کردم تا از هوای تازه ی اول صبح لذت ببرم اما با دیدن دنیای بیرون از پنجره خشکم زد و از تعجب دهانم باز ماند… دنیای بیرون وارونه بود، درخت های خیابان وارونه شده بودند زمین در آسمان بود و آسمان نزدیک من و در جای زمین قرار گرفته بود… آدم ها، خانه ها، مغازه ها، همه چیز وارونه بود.

برای دنیا چه اتفاقی افتاده بود و چرا همه چیز به آن شکل عجیب در آمده بود.. آیا این خواب و رویا بود که من در آن بیدار شده بودم؟! دست هایم را از پنجره بیرون بردم و ابر هایی که تمام اطراف خانه ام را احاطه کرده بودند را لمس کردم، تصور لمس ابر ها لبخندی روی لب هایم نشاند، لبخندی همراه با تعجب و شگفتی.

با شتاب ژاکتی پوشیدم و از پله ها پایین دویدم، در خانه را باز کردم و روی ابر ها پا گذاشتم، به غیر من و خانه ام همه چیز شکل وارونه داشت … من روی ابر ها راه می رفتم و خیابانی که بالای سرم بود را تماشا می کردم، درخت هایی که حالا دستم به بلند ترین شاخه های آن ها نیز می رسید را با سر انگشت تکان می دادم تا برگ های زرد آن ها روی زمین بریزد و آدم های وارونه ی بی خیال را صدا می کردم تا توجه شان را به خود جلب کنم اما آن ها مرا نمی دیدند.

آدم ها انگار صدای مرا نمی شنیدند و بی توجه و با شتاب از کنار یک دیگر رد می شدند و هر کدام به مسیری می رفتند… من نمی دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است، تصور آن دنیای عجیب و غریب خارج از تخیلات من بود.

با خود فکر کردم باید دوباره به خانه و به اتاقم برگردم و بخوابم و یک بار دیگر از خواب بیدار شوم، در آن صورت شاید در دنیای بیدار می شدم که وارونه نبود.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده