انشا درباره ضرب المثل دوستی خاله خرسه برای کودکان و نوجوانان

انشا خواندنی و زیبا در مورد دوستی خاله خرسه (گسترش ضرب المثل دوستی خاله خرسه)، برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دهم

انشا با موضوع ضرب المثل دوستی خاله خرسه
انشا با موضوع ضرب المثل دوستی خاله خرسه

ستاره با چهره ی غم زده و ناراحتش به تخته سیاه کلاس زل زده بود اما اصلا حواسش به صحبت های معلم نبود، دوستش مریم به پهلوی او زد و گفت: حواست کجاست؟

ستاره به خودش آمد و زمانی که زنگ تفریح نواخته شد مریم با اصرار از او خواست تا دلیل ناراحتی اش را بگوید، ستاره هم که دلش حسابی پر بود، از مشکلات و اختلافاتی که با پدر و مادرش داشت برای او حرف زد.

مریم حرف های او را شنید و بعد با اطمینان از درستی راهنمایی هایش به ستاره گفت که کاملا حق با اوست و پدر و مادرش باید به خاطر خواسته های او کوتاه بیایند.

با راهنمایی های مریم غم و اندوه ستاره بیش تر شد و او بیشتر از قبل اطمینان پیدا کرد که حرف ها و خواسته هایش درست و عاقلانه است و حق با اوست.

این درد و دل کردن ها و راهنمایی گرفتن از مریم ادامه داشت تا جایی که به خاطر همین دخالت های مریم اختلاف بین ستاره و پدر و مادرش بالا گرفت و یه روز با راهنمایی مریم، ستاره از خانه بیرون زد و تصمیم گرفت چند روزی از آن ها دور باشد تا آن ها متوجه اشتباه خود شوند.

او ساعت ها در خیابان قدم زد و فکر کرد اما با دیدن غروب خورشید ترس به جانش افتاد و چون دوست نداشت به خانه برگردد بالاخره راهی خانه ی مادر بزرگ شد و زنگ خانه ی او را به صدا درآورد.

مادر بزرگ حیرت زده از حضور او در را باز کرد و با این که می دانست اتفاقی افتاده است اما با مهربانی از ستاره پذیرایی کرد، چهره ی در هم رفته ی ستاره خبر از اندوه دلش می داد.

چند ساعتی گذشت و مادر بزرگ که دنیا دیده بوده و کوله باری از تجربه همراه داشت با همان مهر مادری، ستاره را وادار کرد تا حرف بزند و دلیل ناراحتیش را بگوید.

بالاخره ستاره به حرف آمد و تمام ماجرا را برای مادر بزرگ تعریف کرد، مادر بزرگ ابتدا به تمام حرف های ستاره گوش داد و بعد یک به یک برای او توضیح داد که کجا حق با اوست و در چه مسائلی حق با پدر و مادرش است.

انگار بار سنگینی از روی دوش ستاره برداشته شده بود، او با حرف های مادر بزرگ به فکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که برخی از خواسته هایش درست نبوده و در بسیاری از موارد نیز می توانسته برخورد بهتری داشته باشد و همین باعث می شده تا اختلاف او و پدر و مادرش تا این حد ادامه پیدا نکند.

بعد به یاد راهنمایی های مریم افتاد که مانند هیزمی بر آتش بود، مریم خواسته یا ناخواسته به جای کمک به او کار را خراب تر کرده بود، در واقع دوستی مریم مثل دوستی خاله خرسه بود که قصد کمک داشت اما با نادانی و راهنمایی غلط به ستاره آسیب زده بود، البته ستاره خودش را هم مقصر می دانست که شخص مناسبی را برای دوستی و مشورت کردن انتخاب نکرده است.

مادر بزرگ قول داد تا با پدر و مادر ستاره صحبت کند تا آن ها هم در مواردی که باید متوجه اشتباه خود شوند بعد ستاره را بدرقه کرد تا با دلی که از امید روشن بود به خانه ی خودشان برگردد.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده