انشا از زبان خورشید برای دانش آموزان پایه پنجم تا هشتم

یک انشای کوتاه و خواندنی از زبان خورشید برای دانش آموزان پایه پنجم تا هشتم

انشا از زبان خورشید
انشا از زبان خورشید

وقت تابیدن است، چشم ها را باز می کنم و خمیازه ای می کشم و بعد آرام آرام حرکت می کنم تا کوه هایی که مقابلم ایستاده اند را کنار بزنم و خود را به زمین برسانم.

چند دقیقه ای می گذرد تا سد بلند کوه ها و قله های تیزشان را کنار بزنم و پرتوهایم را بر زمین برسانم و بعد در وسط آسمان قرار گرفته و اطرافم را نگاه می کنم.

ابر های سپید در کنارم به بازیگوشی مشغولند و پرندگان کوچک و بزرگ به پرواز درآمده و پهنای آسمان را سیر می کنند.

چشم می چرخانم و پایین را نگاه می کنم، بیابان ها، جنگل ها، دشت ها، شهرها، کشور ها و اقیانوس ها زیر پایم گسترده شدند و کره ی آبی زمین زیبا تر از همیشه به نظر می رسد.

کش و قوسی به خود می دهم تا خواب شبانه از سرم بپرد و بعد می تابم و هر ذره از من خود را به نقطه ای دست نیافتنی در زمین می رساند، مثلا یکی مهمان دانه ی گیاهی در زیر خاک می شود و او را به جوانه زدن دعوت می کند، یکی روی برگی می تابد و او را به سبزی دعوت می کند یکی به زیر دریاها می رود و نوری می شود برای ماهی های کوچک تا بدانند که کجا هستند و به کجا می روند و دیگری نوری می شود در چشم های درخشان آدمی تا او بتواند دنیا را بنگرد.

ساعت ها طی می شود و زمان می گذرد و بالاخره به پایان روز نزدیک می شوم این بار باید بساط خود را جمع کرده و دوباره پشت کوهای بلند و تاریکی شب پنهان شوم.

این بار رخت طلایی خویش را ذره ذره جمع کرده و آسمان را ترک می کنم و جای خود را به تاریکی شب با دامان پر ستاره و مهتابی می دهم.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده