در ادامه این مطلب مجموعه ای از دلنوشته های زیبا دختر زمستانی که باشی… و من دختر زمستانم را ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛
دختر زمستان که باشی
آسمان برای بی قراری هایت آغوش باز می کند
*****
دختر زمستان که باشی درخت های بی برگ، برف، باد و باران
با حال و هوای دلبرانه
ناخوداگاه تو را شیفته و عاشق می کند.
*****
من متولد زمستانم
من در دل برف های منجمد و آب های یخ زده متولد شده ام
به دنیا که آمدم خورشید پس ابرهای مه آلود گم شده بود
چشمان دنیا بارانی و خیس بود
وقتی متولد شدم شاپرکی پر نمی زد
تا چشم کار می کرد سفیدی و یکرنگی بود
من متولد زمستانم
اگر چه وقتی به دنیا آمدم دنیا سرد سرد بود اما
قلبم گرم گرم می تپید و شوق زندگی در رگ هایم جاری بود
*****
دلنوشته من دختر زمستانم
دختر زمستانم اما خدا گرمای مهربانی اش را در دلم دمیده است
*****
دختر زمستان که باشی حتی در سردترین فصل سال نیز
وجودت پر از گرما و آرامش است.
*****
من دختر زمستانم
دختر دی ماه
زنده به سکوت، زاده صبر
بر عکس تویی که فکر می کنی برف و سرما دردسر است
من می گویم سرما که می آید کم کم به هم نزدیک می شیم
*****
دختر زمستان که باشی
با آمدن زمستان
اوضاع برایت بهتر می شود.
*****
من دختر زمستانم
فصل سپیدی و دوست داشتن
فصل خوبی
فصلی که در آن هوا، هوای رفاقت است و همدلی
*****
دختر زمستان که باشی
با تماشای اولین دانه های سپید برف
سرشار از عشق و شور و شوق می شوی
*****
دختر زمستان که باشی
متولد گرم ترین قلب
در سرترین فصل سالی
*****
دلنوشته دختر زمستانی که باشی…
دختر زمستان که باشی
دانه های برف و باران وجودت را نوازش می کنند و
سرمای زمستان را چون معشوقی در آغوش می گیری،
دلت که بگیرد مانند آسمان ابری می شوی و
چشمانت خانه ی اشک های گرم می شود که تن سرد برف ها را آب می کند.
*****
دختر زمستان که باشی
مهربان تر می شوی… باران برایت مقدس است
و بی بهانه دیوانه ات می کند…
عاشق قدم زدن زیر باران، عاشق تنهایی
و موسیقی، عاشق محبت کردن به دیگران
و عاشق هم شوی گرم ترین عشق ممکن…!
*****
دختر زمستان که باشی
تمام وجودت را مدیون زمستانی
و تا همیشه عاشق زمستان می مانی
*****
من دُخترِ زمستانم
آشنا با برف و تگرگ… بیگانه با بهار..
دلگیر از تابستان و خشنود از رسیدن خزان
من دختر زمستانم، سرما را تاب می آورم
*****
من دختر زمستانم!
دستانم بوی لیمو میدهد و موهایم پرتقال،
در چشمانم بنفشه تکثیر می شود
و لب هایم با سرخی انار رقیب!