دیالوگ های ماندگار و معروف خسرو شکیبایی

در ادامه این مقاله گزیده ای از دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی در فیلم ها و سریال هایش را ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی

خسرو شکیبایی (فیلم ستاره بود) : مردم منو می دیدن میگفتن مخش تکون خورده
ولی من به مامانم می گفتم من دلم تکون خورده نه مخم.
مادرم می گفت گور بابا مخ تو دلت قد صد تا مخ میارزه، به خدا گفت به همین زمین قسم گفت …

*****

خسرو شکیبایی (فیلم هامون) :
خدایا یه معجزه … برای من هم یه معجزه بفرست … مث ابراهیم.
شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه. یه چرخش، یه جهش، یه اینطرفی، یه اونطرفی ..

*****

خسرو شکیبایی (فیلم هامون در نقش حمید) : تو عوض شدی!

بیتا فرهی (در نقش مهشید) : عوض نشدم..تو رو دیگه دوس ندارم!

یعنی همه اون زمزمه ها،زندگیا،عشقا..همه دروغ بود؟!

*****

خسرو شکیبایی (سریال خانه سبز) : فرید، بابا … عشق اون نیست که وقتی دیدیش دلت بلرزه ..
عشق اونه که وقتی نمی‌ بینیش دلت می‌خواد کنده بشه …

*****

خسرو شکیبایی (سریال خانه سبز) :
ببین دلخوری، باش. عصبانی هستی، باش. قهری، باش .
هر چی می خوای باشی باش ولی حق نداری با من حرف نزنی .
فــَمیــدی؟

*****

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه؟!
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه؟!
چه معنی داره تو این دنیا آدم‌ ها یک روز بیان و یک روز برن؟!
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی‌ ها اینقدر تنگ باشه؟!

*****

خسرو شکیبایی (فیلم اتوبوس شب) : تا حالا فک میکردم جواب یک زن تنها رو کی میده،
حالا فک میکنم جواب بچه شو کی میده

*****

خسرو شکیبایی (فیلم حکم) :
عاشق‌ ها آدمای متوسطی هستن که با تعریف کردن از هم خودشونو بزرگ می‌کنن!

*****

خسرو شکیبایی (فیلم دل شکسته) : ما باهم راحتیم، دست میدیم اما بی غیرت نیستیم.
اشتباه نشه.

*****

خسرو شکیبایی (فیلم چه کسی امیر را کشت؟) :
اوس کریم اونایی که دوست داره رو زودتر می‌بره … تو رو هم زود برد.

*****

خسرو شکیبایی (فیلم کیمیا) :
شکوه تو کیمیا را در میان آتش و خون به آغوش مادرانه‌ ات فشردی پس به حرمت نام عزیز مادر سلام.

*****

خسرو شکیبایی (فیلم اثیری) : نمیدونم کی بود؟ چی‌چی بود که یهو دوید تو زندگیم با اون چشاش،
آخ چشاش، چشاش، چشاش بدبختم کرد، آتیشم زد…

*****

خسرو شکیبایی (فیلم روزی روزگاری در نقش مراد بیگ) : من ادعایی ندارم

خاله لیلا : همینم کم ادعایی نیست…

*****

خسرو شکیبایی (فیلم دست های خالی) :
دیشب کربلائی شدم. انگار آقا رو دیدم. خواستم بگم، ولی نشد.
خواستم بگم اسیر بودم، دیدم همه‌ اهل بیتش به اسارت رفتن.
خواستم بگم جهاد کردم، دیدم جهاد من کجا جهاد حسین کجا.
خواستم بگم بچم، دیدم دستم خالیه. دستم خیلی خالیه.
با دست خالی چی کار می‌تونستم بکنم؟ حالا اومدم بهت بگم من خیلی مزاحمت شدم.
هیچ کاری نتونستم برا بچه‌هامون بکنم.
حلال کن.

در ادامه بخوانید : دیالوگ های ماندگار هالیوود

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده