در ادامه این مطلب با معنی، مفهوم و ریشه ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی، بیشتر آشنا خواهید شد. با پرشین استار همراه باشید؛
دوست و همنشین خوب مانند ماه است که زندگی و مسیر انسان را روشن می کند اما همنشینی با دوستان بد برای انسان تیرگی و بدبختی به همراه می آورد.
انسان ها از یکدیگر تاثیر می پذیرند و اگر با انسان خوبی همنشین باشیم قطعا تاثیر خوبی روی رفتار و کردار و زندگی ما خواهد داشت اما دوستی با انسان های بد گاهی فرد را حتی به نابودی نیز کشانده و او را سیاه بخت می کند.
آیات، روایات، اشعار و سخنان زیادی درباره ی این مسئله وجود دارد و این جمله که «انسان ها را از روی دوستانشان بشناسید» هم بیانگر این واقعیت است که انتخاب دوست و همنشین خوب در زندگی انسان تا چه اندازه مهم است.
ریشه و داستان ضرب المثل با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی
داستان اول
در زمان پیامبر دو دوست به نام های عقبه و آُبی در میان مشرکان زندگی می کردند، عقبه انسان بخشنده و خوبی بود و پس از بازگشت از هر مسافرت مهمانی ترتیب می داد و از دوستانش پذیرایی می کرد، او با این که مشرک بود اما برای پیامبر احترام قائل بود و در مهمانی هایش پیامبر را نیز دعوت می کرد.
در یکی از روزها که عقبه طبق معمول از سفری بازگشته بود مهمانی ترتیب داد و پیامبر را نیز دعوت کرد، زمانی که همه ی مهمانان بر سر سفره نشستند پیامبر غذایی نخورد و گفت: ای عقبه من از غذای تو نمی خورم مگر این که همین حالا به یکتایی خدا و پیامبری من شهادت دهی.
عقبه نیز با شنیدن حرف پیامبر به یکتایی خداوند و رسالت پیامبر گواهی داد و مسلمان شد، چند روزی گذشت و خبر مسلمان شدن عقبه به دوستش آُبی رسید و او با ناراحتی پیش عقبه آمد و گفت: تو از مسیر درست منحرف شده ای.
عقبه در جواب دوستش پاسخ داد: این چنین نیست، مردی مهمان من بود و سر سفره ام نشسته بود که از من خواست تا به او و خدایش ایمان بیاورم و من دوست نداشتم او غذا نخورده از خانه ی من برود.
این بار آُبی گفت: اگر می خواهی رضایت مرا به دست بیاوری باید در برابر خواسته های پیامبر ایستادگی کرده و به او توهین کنی.
عقبه فریب دوستش را خورد و در جنگ بدر با پیامبر جنگید و به هلاکت رسید، آُبی نیز در جنگ احد به دست سپاه اسلام کشته شد، آیات ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ سوره فرقان نیز درباره ی همین ماجرا نازل شد و از تاثیر دوست و همنشین بد به مسلمانان هشدار دارد.
داستان دوم
روزی یکی از یاران نزدیک امام علی النقی(ع) به نام «ابوهاشم جعفری» پیش او بود که امام با ناراحتی به او گفت: چرا تو با عبدالرحمن بن یعقوب همنشین می شوی؟
«ابوهاشم جعفری» گفت: او دایی من است.
امام فرمود: عقاید او اشتباه است، یا دوستی و همنشینی با او را ترک کن و با ما باش یا با او همنشین شو و دوستی با ما را تمام کن. اما ابوهاشم جواب داد: او هر اعتقادی داشته باشد اثری روی من ندارد و ضرری به من نمی رساند.
امام گفتند: نمی ترسی که او دچار عذابی شود و تو هم به خاطر دوستی با او گرفتارش شوی؟ آیا داستان یکی از یاران حضرت موسی را نشنیده ای که پدرش از یاران فرعون بود و زمانی که فرعون در کنار دریا به حضرت موسی و یارانش رسید آن فرد از صف مومنان خارج شد تا پدرش را نصیحت و هدایت کند اما در همان حال که پدر و پسر جر و بحث می کردند آب دریا به سپاه فرعون رسید و آن دو را نیز با آنان غرق کرد و زمانی که خبر به حضرت موسی رسید او فرمود: او مورد رحمت و لطف خداوند است اما زمانی که عذابی نازل می شود شخصی که نزدیک گناهکار باشد نمی تواند از خود دفاعی کند.