معنی و داستان کوتاه ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

در ادامه این مطلب با معنی، مفهوم و ریشه ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد بیشتر آشنا خواهید شد. با پرشین استار همراه باشید؛

ریشه ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
ریشه ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

ضرب المثل «زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد» به ما یادآوری می کند که انسان باید همواره کنترل زبان خود را داشته باشد تا به واسطه ی سخنانی که می گوید به دردسر نیفتد.

مثلا برخی اوقات حرف های ما باعث می شود افرادی با ما دشمن شوند و قصد ضربه زدن به ما را داشته باشند در نتیجه مصیبت و مشکلی که ایجاد شده است از طرف زبان سرخی بوده که بی موقع و بیهوده سخن گفته است.

گاهی خواسته و ناخواسته شروع به صحبت می کنیم و آن چنان نیشدار و توهین آمیز سخن می گوییم که عاقبتی جز دشمن تراشی ندارد این دشمنی ها تا جایی می تواند ادامه یاد که حتی در مواقعی منجر به خطرات جانی نیز شود.

پس احتیاط در سخن گفتن، انتخاب کلمات صحیح و به موقع و به جا حرف زدن باعث می شود سر سبز ما بی دردسر بماند و گرفتار مشکل نشود.

ریشه و داستان ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

دزدی در شهر می گشت تا بلکه چیزی برای دزدیدن پیدا کند، او ساعتی این طرف و آن طرف رفت تا این که بالاخره چشمش به ابریشم بافی افتاد که در حال بافتن یک پارچه ی بسیار زیبا و نفیس بود.

نقش و نگاری که ابریشم باف روی آن پارچه ی پیاده می کرد دزد را مبهوت کرده بود و او با دیدن مهارت ابریشم باف و زیبایی آن پارچه با خود گفت: این فرصت خوبی است که نباید آن را به راحتی از دست بدهم. پس کمی منتظر شد تا ابریشم باف خسته شود و بخوابد.

دزد وارد کارگاه شد و از نزدیک پارچه را دید زد و در همین حال زمزمه های مرد ابریشم باف را شنید که می گفت: ای زبان یاری از تو می خواهم تا دست از سرم برداری و سرم را بر تنم نگهداری.

پس از مدتی کار ابریشم باف تمام شد و او پارچه ی آماده شده را در دستمالی پیچید و با خود به خانه برد، دزد هم از کارگاه بیرون آمد و شب را خوابید و صبح زود به سراغ ابریشم باف رفت و او را تعقیب کرد.

ابریشم باف به راه افتاد و به خانه ی وزیر رفت و آن پارچه ی ابریشمی زیبا را به او تقدیم کرد، حاضرین از دیدن آن همه زیبایی متحیر شدند و مرد صنعتکار را تحسین کردند.

وزیر نگاهی به پارچه کرد و گفت: ای انسان لایق تو زحمت زیادی برای این پارچه کشیده ای اما بگو این پارچه برای چه کاری مناسب است؟

مرد جواب داد: به نگهبانان دستور دهید تا این پارچه ی را پس از مرگ شما در بالای تابوتتان وصل کنند، وزیر از شنیدن این حرف بسیار ناراحت شد و دستور داد پارچه را آتش زده و زبان مرد را بریده و سپس او را به زندان بیندازند.

دزد که شاهد تمام این ماجراها بود از دیدن آن صحنه خنده اش گرفت، وزیر که صدای خنده ی دزد را شنیده بود علت را پرسید و دزد گفت: اگر مرا برای گناهی که انجام نداده ام مجازات نکنی تمام ماجرا را برای تو تعریف می کنم.

وزیر قول داد که کاری با دزد نداشته باشد و دزد نیز داستان را تعریف کرد و به آن ها گفت که ابریشم باف تمام مدت چه چیزی زمزمه می کرد.

وزیر پس از شنیدن حرف های دزد گفت: ابریشم باف بیچاره گناهی ندارد و تنها تندی زبان او بود که باعث شد من چنین تصمیمی بگیرم، سپس دستور داد تا او را از زندان بیرون آورده و آزادش کنند و به او گفت که مراقب حرف زدنش باشد.

و در انتها گفت: کسی که به زبان خویش اعتماد ندارد هیچ کاری برایش بهتر از خاموشی نیست، وگرنه زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.

در ادامه بخوانید : داستان ضرب المثل آدم ترسو هزار بار میمیرد

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده