در ادامه این مقاله گزیده اشعار مولانا درباره خدا، عشق، زندگی، انسان، امیدواری و شعرهای بلند و کوتاه مولوی با مضامین شاد و غمگین و عاشقانه ارائه شده است. با پرشین استار همراه باشید؛
گلچین اشعار عاشقانه مولانا
در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود، صد جان منی…
******
گر شاخهها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری…
******
ای در دل من، میل و تمنا، همه تو!
وندر سر من، مایه سودا، همه تو!
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
******
ﺍﯼ ﺩﻝ ﺍﮔﺮﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ
ﺁﻭﺍﺭﻩٔ ﻋﺸﻖ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ
ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺍﮔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ
ﻭﺭ ﻣﯽﺗﺮﺳﯽ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ
******
اشعار مولانا درباره عشق
عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر
******
هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست
******
ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده، کلید برده
******
آنچه رفت از عشق
او بر ما مپرس…
******
بیچارهتر از عاشق بیصبر کجاست
کاین عشق گرفتاری بیهیچ دواست
درمان غم عشق نه صبر و نه ریاست
در عشق حقیقی نه وفا و نه جفاست
******
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریاییست قعرش ناپدید
******
نیست از عاشق کسی دیوانهتر
عقل از سودای او کورست و کر
******
خواهم که به عشق تو ز جان برخیزم
وز بهر تو از هر دو جهان برخیزم
خورشید تو خواهم که بیاران برسد
چون ابر ز پیش تو از آن برخیزم
******
خُنُک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
******
اشعار بلند مولانا
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
سینه های عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جان های ما خندان مبادا بی شما
بشنو از ایمان که می گوید به آواز بلند
با دو زلف کافرت کایمان مبادا بی شما
عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او
تاج و تخت و چتر این سلطان مبادا بی شما
عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده
جان ما را دیدن ایشان مبادا بی شما
جان های مرده را ای چون دم عیسی شما
ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بی شما
چون به نقد عشق شمس الدین تبریزی خوشم
رخ چو زر کردم بگفتم کان مبادا بی شما
******
اشعار مولانا درباره خدا
اندر دل من، درون و بیرون همه او است
اندر تن من، جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد؟!
بیچون باشد وجود من، چون همه اوست
******
خواب شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحدم سیمای دل
قد من همچون کمان شد از رکوع
تا ببینم قامت و بالای دل
******
دنیا چو شب و تو آفتابی
خلقان همه صورت و تو جانی!
******
ای وصل تو، اصل شادمانی
هیچ نندیشم بجز دلخواه تو
******
دویی از خودبرون کردم، یکی دیدم دو عالم را
یکی جویم، یکی گویم، یکی دانم، یکی خوانم
******
اشعار مولانا درباره انسان
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
******
هر گه که دل از خلق جدا میبینم
احوال وجود با نوا میبینم
وان لحظه که بیخود نفسی بنشینم
عالم همه سر به سر ترا میبینم
******
اشعار مولانا درباره زندگی
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
******
اشعار مولانا درباره امیدواری
هرچند فراق، پشت امید، شکست
هرچند جفا دو دست آمال ببست
نومید نمی شود دل عاشق مست
هر دم برسد به هر چه همت، دربست
******
اشعار مولانا از دیوان شمس
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
به درویشی بیا اندر میانه
مکن شوخی مگو کاندر میانم
میان خانهات همچون ستونم
ز بامت سرفرو چون ناودانم
منم همراز تو در حشر و در نشر
نه چون یاران دنیا میزبانم
میان بزم تو گردان چو خمرم
گه رزم تو سابق چون سنانم
اگر چون برق مردن پیشه سازم
چو برق خوبی تو بیزبانم
همیشه سرخوشم فرقی نباشد
اگر من جان دهم یا جان ستانم
به تو گر جان دهم باشد تجارت
که بدهی به هر جانی صد جهانم
در این خانه هزاران مرده بیش اند
تو بنشسته که اینک خان و مانم
یکی کف خاک گوید زلف بودم
یکی کف خاک گوید استخوانم
شوی حیران و ناگه عشق آید
که پیشم آ که زنده جاودانم
بکش در بر بر سیمین ما را
که از خویشت همین دم وارهانم
خمش کن خسروا هم گو ز شیرین
ز شیرینی همیسوزد دهانم
******
تک بیت ها و اشعار زیبای مولوی
ﺑﻨﻤﺎﯼ ﺭﺥ ﮐﻪ ﺑﺎﻍ ﻭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻢ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ
ﺑﮕﺸﺎﯼ ﻟﺐ ﮐﻪ ﻗﻨﺪ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻢ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ…
******
سیر نمیشوم ز تو، ای مه جان فزای من
جور مکن، جفا مکن، نیست جفا سزای من
******
ای در دل من نشسته بگشاده دری
جز تو دگری نجویم و کو دگری؟!
با هرکه ز دل داد زدم، دَفعی گفت
تو دفع مده که نیست از تو گذری
******
اشعار شاد مولانا
بیا کامروز ما را روز عیدست
از این پس عیش و عشرت بر مزیدست
بزن دستی بگو کامروز شادیست
که روز خوش هم از اول پدیدست
******
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی جنبش عشق دُر مکنون نشود
******
نیم بیت های مشهور مولانا
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا…
******
حال ما بی آن مه زیبا مپرس
******
تویی جان من و بی جان، ندانم زیست من باری…
******
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم…
******
باید که جمله جان شوی، تا لایق جانان شوی…
******
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل هایی!
******
اشعار کوتاه مولانا
گر ز مسیح پرسدت،
مرده چهگونه زنده کرد؟
بوسه بده به پیش او،
بر لب ما که اینچنین!
******
روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز “عشق بینشان” آمد نشان بینشان اینک
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن “بیرنگ جان” اینک…
******
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست
نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسید
صبح سعادت دمید وقت وصال و لقاست
******
گفتم صنما مگر که جانان منی
اکنون که همی نظر کنم جان منی
مرتد گردم گر ز تو من برگردی
ای جان جهان تو کفر و ایمان منی
******
اشعار عرفانی مولانا
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
******
این جا کسی است پنهان
چون جان و خوشتر از جان
باغی به من نموده ایوان من گرفته
این جا کسی است پنهان
همچون خیال در دل
اما فروغ رویش ارکان من گرفته
******
اشعار عاشقانه مولانا
جان من و جهان من، روی سپید تو شدهست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو، تا که شوم فنای تو
******
من ذرّه و خورشید لقایی تو مرا
بیمارِ غمم عین دوایی تو مرا
بیبال و پر اندر پیِ تو میپرم
من کاه شدم چو کهربایی تو مرا
اشعار مولانا درباره تنهایی
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم؟!
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
******
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما …