شعرهای زیبا و ناب در مورد طبیعت

در ادامه این مطلب اشعار زیبا و عاشقانه در مورد طبیعت و بهترین شعرهای طبیعت از شاعران بزرگ را برای شما ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

اشعار زیبا و ناب در مورد طبیعت
اشعار زیبا و ناب در مورد طبیعت

دل خوشی های آدم
رنگ تازه ای به خود می گیرند
وقتی طبیعت و باران همدیگر را عاشقانه بطلبند..!

*****

شب خاموش
زیبایی مادر را دارد و
روز پر هیاهویِ
کودک را

*****

پنجه‌ های باد پاییزی
در زلف درختان
و صدای ریختن برگ‌ های خشک
و سپس سکوت
که از دیدن زمستان می‌گوید

بیژن جلالی

*****

علفزار
با موهای سبز ژولیده در باد
کوه
با موهای قهوه‌ ای یک دست
رودخانه
با گیره‌ های سرخ ماهی
بر موهاش
هیچ کدام را ندیده!
حق دارد نمی‌ خواند این پرنده کوچک

گروس عبدالملکیان

*****

ز سوسن بشنو ای ریحان! که سوسن صد زبان دارد
بدشت آب و گل بنگر که پر نقش و نگار آمد…

*****

آب و هوا و خاک، که در اختیار ماست
ارکانِ هستی اند و بهای محیط زیست
خالق چو کرده خلق بیا حرمتش بدار
تکریم کن ز لطف خدای محیط زیست

*****

قلب من را در
عمیق ترین اقیانوس ها
مرتفع ترین کوه ها
و بلندترین درخت ها
خواهی یافت
من عاشق خورشیدم
و عاشق هر ستاره ای که در آسمان هاست
و عاشق این جهان زیبا

*****

ای زنبق وحشی
که در کوهستانی به نام “انتظار”
روییده‌ای،
.
آیا تو نیز کسی را در این پاییز
وعده دیدار داده‌ ای..؟

*****

دریا را بگو
که نفس‌ نفس می‌ زند
و گوییا خواب می‌ بیند
دریا را بگو
که نفس‌ زنان
راه می‌ رود در خواب

*****

شعر در مورد طبیعت و عشق
شعر در مورد طبیعت و عشق

شعر در مورد طبیعت و عشق

آغوش تو بهار است
سبز می کند طبیعت تنم را…
گل می دهد گونه ام وقتی
می پیچد پیچک دست هایت..
دورِ تنم….

*****

با هر “دوستت دارمی”
که نمی گویی
پنجره ها ترک می خورند
باد می ترسد
پاییز بارانی ندارد
و درخت برگ نمی ریزد
تو با غرورت نظم طبیعت را هم
برهم زده ای…

*****

متلاطم
تنها
بی‌ کران
کاش اقیانوسی نبودم
پنجه‌ کشان بر ساحل

*****

باز هم سوژه ی اشعار غم انگیز رسید
با دلی خسته و از حادثه لبریز رسید..
فصل فرماندهی غم، به طبیعت شد و باز
امپراطور زمان حضرت پاییز رسید…

*****

طبیعت خدا

همه چیز روشن و زیبا…
همه موجودات بزرگ و کوچک …
همه چیز معقول و شگفت انگیز است
و خداوند همه آن ها را خلق کرده است

*****

هر نمادی در طبیعت آیه‌ ای است
کوه، دریا، دشت، حتی ریگ تفتیده کویر
هر نمودی آیه پرمایه‌ ای است
ای دریغا چشم و گوش
حیف بازی‌ های ما
حسرتا آن جنبش و جوش و خروش

*****

درخت کوچک
کاملا ساکت است
در شب پُرستاره

جک کرواک

*****

چه عظمتی دارد جهان
گرچه گرده گلی است
که بر پای زنبوری نشسته‌ است

*****

سلام به جنگل سبز
به آسمان آبی
به غنچه‌ های خندان
به روز آفتابی

*****

گل
به آسمان بامدادی
که همه ستاره‌ هایش را گم کرده
فریاد می‌ زند:
شبنمم را گم کرده‌ ام

*****

اشعار طولانی در مورد طبیعت

فلک ها یک اندر دگر بسته شد
بجنبید چون کار پیوسته شد

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه آب ها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنائی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پیوندگان هر سویی

وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید…

فردوسی

*****

شعرهای زیبا و کوتاه درباره طبیعت
شعرهای زیبا و کوتاه درباره طبیعت

زندگی همین کوه رو به روست
این سپید سربلند
این نشانه شکوهمند
این که تا هنوز و تا همیشه
با زلال آسمان
گرم گفتگوست

زندگی همین
بچه‌ های کوه و دره
این هماره مردم نجیب

زندگی همین هوای حیرت است
آن جوانه ای که چشم بسته
بی قرارِ فصل فرصت است
این اشاره
این بنفشه ای که می‌ رسد
آن بهانه ای که بر بنفشه
تاب می‌ دهد

زندگی همین تبسم طبیعت است

محمدرضا عبدالملکیان

*****

گردون ز زمین هیچ گلی برنارد
کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب خاک را بردارد
تا حشر همه خون عزیزان بارد

در هر دشتی که لاله‌ زاری بوده‌ ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ ست

هر شاخ بنفشه کز زمین می‌ روید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ ست

خیام

*****

کسی به فکر گل‌ ها نیست
کسی به فکر ماهی‌ ها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می‌ میرد

که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می‌ شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست

حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی است
ستاره‌ های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می‌ افتد
و از میان پنجره‌ های پریده رنگ خانه ماهی‌ ها

شب‌ ها صدای سرفه می‌ آید
حیاط خانه ما تنهاست

فروغ فرخزاد

*****

من و شعر و جوبار
رفتیم و رفتیم
به آنجا رسیدیم آنجا که دیگر
نه جا پای کس بود و نه آشنا بود
درختان به آیین دیگر
و مرغان به آیین دیگر

صدایی که می‌ آمد از دور
صدای خدا بود
رها بود
به هنگام پرواز
از روی باغی به باغی
کسی زیر بال پرستو

پروانه‌ ها را
نمی‌کرد تفتیش
شقایق
ز طوفان نمی‌ گشت خاموش
چراغش همیشه پر از روشنا بود
نمی‌ دانم آن‌جا کجا بود
نمی‌ دانم آن‌جا کجا بود

*****

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه‌ ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم‌ نرمک می‌ رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار…
خوش به حال چشمه‌ ها و دشت‌ ها
خوش به حال دانه‌ ها و سبزه‌ ها
خوش به حال غنچه‌ های نیمه‌ باز
خوش به حال دختر میخک که می‌ خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب؛
نرم‌نرمک می‌ رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال روزگار…

فریدون مشیری

*****

طبیعت سبز

با جریان طبیعی فصل‌ ها
هر لحظه درخشش نور جدیدی ست
طبیعت همانند مادر ماست
که حجاب سبزی همیشه آن را پوشش می‌ دهد
زیبایی می‌رقصد، زندگی سکوت می کند
تا به تماشای هر آن چه مادر ما می گوید گوش بسپارد
با جریان طبیعی فصل‌ ها
هر لحظه درخشش نور جدیدی است

*****

از قلم موی باد و باران
و جنبش خاک و گردش افلاک
هر دم هزاران نقش بر بوم زمین و آسمان می‌ آفریند
که مدرن‌ ترین آبستره کاران یا انتزاع گرایان جهان در آن حیران می‌ شوند

کدام نظم و هماهنگی مرموز و پنهان
منحنی ابرها و نیمرخ پردندانه کوه‌ ها
و رقص گستاخ و بی خیال امواج را زیبایی بخشیده است
چه نظامی بر بی نظمی کوه، ابر و دریا فرمان می‌ راند
که هزار مانی نقاش را در سلسله گیسوی پریشان خود اسیر کرده است
آیا می‌ توان آنچه را باد بر بوم کویر نقش می کند کشید

در ادامه بخوانید : کپشن طبیعت برای اینستاگرام

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده