در ادامه این مطلب مجموعه ای از ناب ترین اشعار زیبا درباره یاد خدا از شاعران معروف و بزرگ ایرانی را ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛
تک بیتی های یاد خدا
خدا مرهم نه دلهای خسته است
تسلی بخش دلهای شكسته است
ملک الشعرا بهار
*****
هر گل و برگی كه هست یاد خدا می كند
بلبل و قمری چه خواند یاد خداوندگار
*****
بشناسید خدا را
هر کجا یاد خدا هست
هر کجا نام خداهست
سقف آن خانه قشنگ است….
فریدون مشیری
*****
بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه
از خدا باید بخواهی تا من اویت کند
علیرضا بدیع
*****
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد
مولانا
*****
یا رب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
خواجه عبدالله انصاری
*****
دل از خدا به صُنعِ خدا بستهایم ما
در کعبه، دل به قبلهنما بستهایم ما
صائب تبریزی
*****
دوبیتی درباره یاد خدا
با یاد خدا این دل من رام شود
با نام خدا آتشم آرام شود
گر نام تو جاری نکنم من به زبان
الحق که دلم خانه آلام شود
*****
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
سعدی
*****
گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
گر پای شود لنگ، خدا با ما هست
دل را به حریم عشق بسپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست
*****
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافت
ابن سینا
*****
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنای خود در آموز…
نظامی
*****
کسی یــادِ خــدا بسیـار دارد
بـه جنّت بـا خـدا دیـدار دارد
کسی که با خدایش نیست کاری
یقیــن دارد ، دلی بیمــار دارد
*****
خداوندا به فریاد دلم رس
تو یار بیکسان مو مانده بیکس
همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس
باباطاهر
*****
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
فروغ فرخزاد
*****
شعر نو در مورد یاد خدا
و خدایی که در این نزدیکی است،
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه…
سهراب سپهری
*****
پیش از اینها فکر می کردم که خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برف کوچمی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنین خنده اش
سیل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او مهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
بیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست
قیصر امین پور
*****
من از خدا شرم دارم
چرا انسانها
در لحظات خوشی
در اوج لذت و شهوت هایشان
وقتی که حال خوبی دارند
زیاد توجهی به یاد خدا ندارند؟
بلکه
در لحظه های درد
در سختی و مشقت
داءما خدا را یاد می کنند
و در سکوت مطلق
خدا را فریاد میزنند
و از خدا مدد می خواهند
فرعون خدا را یاد نکرد
مگر ان زمان
که در حال غرق شدن بود
*****
ماه من،
غصه اگر هست،
بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است…!
این همه
غصه و غم
این همه
شادی و شور
چه بخواهی و چه نه،
میوه ی یک باغند…!
همه را
با هم و با عشق بچین…!
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند،
سبزه زاریست پر از یاد خدا،
و در آن
باز
کسی
می خواند؛
که خدا هست….!
خدا هست…..!
و چرا غصه؟
چرا…….؟!…
مهین رضوانی فرد
*****
اشعار طولانی یاد خدا
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بیعنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا…
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینه قدرت تو کی گریخت
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
صد هزاران ضد ضد را میکشد
بازشان حکم تو بیرون میکشد
از عدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
خاصه هر شب جمله افکار و عقول
نیست گردد غرق در بحر نغول
مولانا
*****
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم…
گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست
ور ببخشی رحمتت عامست و احسانت قدیم
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید میدارم به رحمن رحیم
آن که جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان باشم رمیم
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است
وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم
سعدی
*****
خداوندا دلم را چشم بگشای
به معراج یقینم راه بنمای
به رحمت باز کن گنجینه جود
درونم خوان به شادروان مقصود
دلی بخش از ثنای خویش معمور
زبانی ز آفرین دیگران دور
دراسانیم شکر اندیش گردان
به دشواری سپاسم بیش گردان
امیدم را به جائی کش عماری
که باشد پیشگاه رستگاری
چو خود برداشتی اول ز خاکم
مده آخر به طوفان هلاکم
امیرخسرو دهلوی
*****
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اول
بیحجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
ای خطبه تو تبارک الله
فیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پردهداری
ای هست نه بر طریق چونی
دانای برونی و درونی
ای هرچه رمیده وارمیده
در کن فیکون تو آفریده
ای واهب عقل و باعث جان
با حکم تو هست و نیست یکسان
نظامی گنجوی
*****
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
فردوسی
*****
شعر غفلت از یاد خدا
خداوندا گنهکاریم جمله
ز کار خود در آزاریم جمله
نیاید جز خطاکاری ز ما هیچ
ز ما صادر نگردد جز خطا هیچ
ز ما غیر از گنهکاری نیاید
گناه آید ز ما چندانکه باید…
به ذکر خود بلند آوازهام کن
رفیق لطف بیاندازهام کن
که از من رم کند مرغ معاصی
روم تا بر در شهر خلاصی
سرشکم دانه تسبیح گردان
مرا زان دانه کن تسبیحگردان
بود کاین سبحه گردانیدن من
برد آلودگی از دامن من
بیفشان از وضو بر رویم آن آب
که از غفلت نماند در سرم خواب…
الهی جانب من کن نگاهی
مرا بنما به سوی خویش راهی
چو وحشی جز گنه کاری ندارم
تو میدانی که من خود در چه کارم…
به چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع جرم من خیرالبشر کن
وحشی بافقی
*****
گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش
چون گنه را عذر میآرم، خداوندا، ببخش
پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو
دست حاجت پیش میدارم، خداوندا، ببخش
گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست
بر گناه سخت بسیارم، خداوندا، ببخش
چون پذیرفتار بدرفتار نادانان تویی
بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش
مایهداران نقد روز رفته بازآرند و من
بی زر این شهر و بازارم، خداوندا، ببخش
پیشت از روز الست آوردم اقرار «بلی»
هم بر آن پیشینه اقرارم، خداوندا: ببخش
بخششت عامست و میبخشی سزای هر کسی
گر به بخشایش سزاوارم، خداوندا، ببخش
ناامیدی بردم از یاران، که میاندوختم
روز نومیدی تویی یارم، خداوندا، ببخش
آبرویم نیست اندر جمع خاصان را، ولی
آب چشمم هست و میبارم، خداوندا، ببخش
عالمی بر عیب و تقصیرم تو، یارب دست گیر
واقفی بر غیب و اسرارم، خداوندا، ببخش
گفتهای: بر زاری افتادگان بخشش کنم
اینک آن افتاده زارم، خداوندا، ببخش…
اوحدیوار از گناه خود فغانی میکنم
بر فغان اوحدیوارم، خداوندا، ببخش
اوحدی مراغهای