گزیده اشعار زیبا و کوتاه درباره وداع و خداحافظی

در ادامه این مطلب مجموعه ای از اشعار زیبا و عاشقانه در مورد وداع و خداحافظی را برای شما ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

اشعار زیبا در مورد وداع و خداحافظی
اشعار زیبا در مورد وداع و خداحافظی

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

حافظ

*****

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله (گریه) خیزد روز وداع یاران

*****

وداع و وصل جداگانه لذتی دارد
هزار بار برو، صد هزار بار بیا..

*****

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی‌ اش را بفشارم

فاضل نظری

*****

شعر در مورد وداع با یار

ابر و باران و من و یار، ستاده به وداع
من جدا گریه کنم، ابر جدا، یار جدا

*****

شبنم در این بهار، دلیل نشاط نیست
صبحی ست کز وداع چمن گریه می‌ کند

بیدل دهلوی

*****

سردی دست تو هنگام وداع
خبر آورد مرا فاجعه ای در راه است…

*****

متن در مورد جدا شدن از عشق

شعرهای کوتاه و عاشقانه وداع
شعرهای کوتاه و عاشقانه وداع

می تکاند باد
شاخه های درخت را
برگی از روی ناچاری
دوستانش را وداع گفت..

*****

این وداع آخر است و این غزل
قطره های آخر از احساس من

*****

یاد باد آنکه برون آمده بودی به وداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا

خواجوی کرمانی

*****

اشعار در مورد خداحافظی

شب اخری چه زود میگذره
شب وداع عاشق و دلبره…

*****

رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
وداع با من بی تکیه گاه می گویی

*****

آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم
ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت

شهریار

*****

ای گلِ من!
غروبِ چشمانت؛
بهارِ قلبم را خشکاند
شقایق‌ های احساسم در غمِ نبودنت
بر دل خود داغ زدند
و کبوتران امید
بال‌ هایشان را، چیدند
و در عزای تو
با پرواز وداع گفتند!!…

*****

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

*****

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا…در گلو شکست

قیصر امین‌پور

*****

شعرهای کوتاه و نو درباره وداع

دلم شاخه ‌ای
که می‌خواهد با پرنده پرواز کند
دلم شاخه‌‌ ای
که در وداع پرنده، تکان می‌ خورد
پرنده‌ ها از شاخه می‌ پرند

*****

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

سعدی

*****

برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو دارم
وداع عمر نزدیک است و دیدار آرزو دارم

*****

بعد از تو
هیچ چیزِ آدم‌ ها
جز لحظه وداعشان
برای من شور آفرین نیست

*****

بعد از هزار مرتبه خواهش، دم وداع
چیزی نداشتم که بگویم.. گریستم!

*****

شعر درباره خداحافظی و وداع

یاد آن لحظه به خیر، شام وداع من و تو
چه طربناک شبی، در خم گیسوی تو بود

زهره طغیانی

*****

دلم شاخه ‌ای
که می‌ خواهد با پرنده پرواز کند
دلم شاخه‌‌ ای
که در وداع پرنده، تکان می‌ خورد
پرنده‌ ها از شاخه می‌ پرند

علیرضا روشن

*****

آمد به وداعم آن نگار دلبر
گریان و زنان دو دست بر یکدیگر
پر خون رخش از زخم و رخ از گریه چو زر
بر لاله کامگار و بر لؤلؤ تر

*****

به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمی‌ کردی و می‌ رفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره می‌ کند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکرده‌ ام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم

*****

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب‌ هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

فاضل نظری

*****

شعر نو وداع

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی
دل غم دیده ی ما شاد نکرد!
من رفتم تو حداقل ی خداحافظی می نوشتی برام!!
گفتم آخرین باره
و تو چقدر سنگدل بودی!!!…

*****

فصل‌ ها
رنگ به رنگ
در لباست جا به جا می‌شوند
از آستینت
جنگلی روییده است
و هزار باغ پنهان
در سینه داری
تا همیشه برای خداحافظی
از لباست
برف ببارد

*****

روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود

نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که ناله زارم شنیده بود

دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان بخوش دلش پروریده بود

آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل
ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود.

چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد
آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود

زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی
دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود

روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست
کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود

اوحدی

*****

شعر وداع از یار

یار به ما نکرد صبر و شکیب را وداع
ناله ما اثر نکرد صبر و شکیب را وداع

یار نظر نمی‌ کند ناله اثر نمی‌ کند
غصه سفر نمی‌ کند صبر و شکیب را وداع

یار زما کرانه کرد شرم و حیا بهانه کرد
صبر مرا روانه کرد صبر و شکیب را وداع

یار به عشق اشاره کرد عشق به ناله چاره کرد
جامه صبر پاره کرد صبر و شکیب را وداع

آتش عشق درگرفت ناطقه رخت بر گرفت
عقل ره سفر گرفت صبر و شکیب را وداع

آتش عشق تیز شد جان به ره گریز شد
باقی صبر نیز شد صبر و شکیب را وداع

عشق شکیب می‌ برد جامه صبر می‌ درد
کس غم ما نمی‌ خورد صبر و شکیب را وداع

فیض ز عشق مست شد مست می الست شد
دین و دلش ز دست شد صبر و شکیب را وداع

*****

غزل بهانه می شود، که تا تو را صدا کنم!
به نام عاشقی دلم، برای تو فدا کنم

جواب شعر من فقط، سکوت تلخ انتظار
نمانده حرف دیگری، که من به تو ادا کنم!

گناه من در عاشقی به جرم دل سپردنم
که تا ابد به یاد تو، خدا، خدا، خدا کنم!

دوباره زنده می شوم، به اشتیاق دیدنت
رسیده ام به کعبه ات، که حاجتم روا کنم

در این خزان بیکسی نشسته ام به درگهت
که هر شبم برای تو، ز جان و دل دعا کنم!

تمام آرزوی من، در این وداع آخرین
شنیدن صدای توست، که درد دل دوا کنم!

رسیده ام به انتهای جاده های زندگی
بیا بگو چگونه من، بدون تو صفا کنم

در ادامه بخوانید : متن در مورد خداحافظی

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده