اشعار زیبا در مورد سفر و سفر کردن + عکس نوشته

در ادامه این مقاله اشعار زیبا و عاشقانه سفر و سفر کردن و عکس نوشته های سفر و یار سفر کرده برای پروفایل تلگرام، اینستاگرام و واتساپ را ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

شعر عاشقانه برای یار سفر کرده
شعر عاشقانه برای یار سفر کرده

تک بیتی و دوبیتی های سفر

سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم…

*****

مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو
همدم دردم و این درد، کشیدن دارد

*****

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
حافظ

*****

ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد
نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد

*****

تو کیستی؟ که سفر کردن از هوایت را
نمی توانم حتی به بال های خیال!..

*****

در بادیه عشق تو کردم سفری
تا بو که بیایم ز وصالت خبری
در هر منزل که می‌ نهادم قدمی
افکنده تنی دیدم و افتاده سری
مولانا

*****

از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی
تا این دل آواره از خویش سفر کرده

*****

من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم
که سر در خانه جان کرد عشق خانه پردازت

*****

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هوا خواه غربتم

*****

آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی
گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم به مژدگانی
سعدی

*****

من و تو می دانیم زندگی یک سفر است

*****

می‌ روم وز سر حسرت به قفا می‌ نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می‌ سپرم
می‌ روم بی‌ دل و بی یار و یقین می‌ دانم
که من بی‌ دل بی یار نه مرد سفرم

*****

از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفر کرده ما را به وطن بازرسان
شهریار

*****

شعرهای عاشقانه در مورد سفر کردن
شعرهای عاشقانه در مورد سفر کردن

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

*****

گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند

*****

در طبل‌ گاه دل چو موج و حباب
منزل و جاده هر دو در سفرست
بیدل دهلوی

*****

اوست نشسٖته در نظر، من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم

*****

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

*****

سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
اردلان سرفراز

*****

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

*****

آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

*****

فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق مرا همسفری نیست
فروغی بسطامی

*****

همچنان، در جاده ی خیال تو در سفرم…

*****

خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
ابوسعید ابوالخیر

*****

گفت سعدی صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز
عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر

*****

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

*****

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
هوشنگ ابتهاج

*****

راهی مقصد دستانش شدم
وگرنه من کجا سفر کجا جاده کجا
مست چشمانش شدم
وگرنه من کجا ساغر کجا باده کجا

بیقرار وصل شب هایش شدم
وگرنه من کجا امید آینده کجا
قفل در زنجیر احساسش شدم
وگرنه من کجا وعده پاینده کجا

*****

ناظر آنی که تو را دارد منظور جهان
حاضر آنی که از او در سفر و در حضری

*****

تو رفته‌ ای که بی من تنها سفر کنی
من مانده‌ ام که بی تو شب‌ ها سحر کنم
تو رفته‌ ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده‌ ام که عشق تو را تاج سر کنم
فریدون مشیری

*****

شعر نو و کوتاه در مورد سفر
شعر نو و کوتاه در مورد سفر

شعر نو در مورد سفر

از هزاران قاصدک پرس و جویت می‌ کند
رفتی سفر که عاشق‌ تر شوم
کارم از عاشقی گذشته
مجنونم
برگرد…

*****

تو پیامبر عشق بودی
و معجزه ات سفر
وقتی به تو ایمان آوردم
که رفته بودی

*****

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می‌ کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته‌ ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته‌ ام

اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته‌ام، کجا؟
ندیده‌ای مرا؟

حسین پناهی

*****

بسته ام بار سفر
یار به همراهم نیست
چشم من آب فقط
پشت سرم میریزد

*****

بی تو هم می شود زندگی کرد
قدم زد
چای خورد
فیلم دید
سفر رفت
فقط..
بی تو
نمی شود به خواب رفت…

*****

و آغاز سفر یادم نیست
و می اندیشم
کدامین دست مرا
چنین آغشته عشق
در ایستگاهی پیاده کرده است
که ریل هایش
از زاویه خارج شده اند
و من
به آخر دنیا رسیده ام
بی آنکه سفر کرده باشم

*****

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می‌ بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌ برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمان‌ ها نیست
سوی این‌ ها و آن‌ ها نیست
به سوی پهن دشت بی خداوندی‌ ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند…

مهدی اخوان ثالث

*****

گاهی
لحظه ای اندیشیدن به تو
سفری می شود
طولانی ترین

*****

من با تو چای نوشیده ام
سفرها کرده ام
از جنگل
از دریا
از آغوش تـــو شعرها نوشته ام

*****

شعر من
جای قدم‌ های سفر کرده به اندوه شقایق ها نیست
حرف‌ های دل من راز گل سرخ نبود
شعر من
کلبه‌ ی ویران شده‌ ی پنجره نیست

*****

سفر کردم
دویدم
گذر کردم
یک صبح
که
چشم هایم را گشودم
یافتم خود را
در
شهر
عشق…

*****

خیلی زود که برگردی
باز برای بی تو ماندن من
هزاره‌ ایست
که پر شکوفه‌ ترین کلمات مرا در غیاب نور
به خواب سایه خواهد برد
سفر به سلامت

سیدعلی صالحی

*****

اشعار زیبا در مورد سفر
اشعار زیبا در مورد سفر

اگر نشانی ام را بپرسند
می گویم
تمام پیاده رو های جهان
اگر گذرنامه بخواهند
چشمان تو را نشانشان می دهم
می دانم که سفر کردن به دیار چشمانت
حقِ طبیعی تمام مردمِ دنیاست

*****

کولی‌ ها چمدان سفر ندارند
کوچی‌ ها سقفی بر سر ندارند
پرستوها مرزها را نمی‌ شناسند

اما کولی‌ ها و کوچی‌ ها و پرستوها در سفر همراه دارند
همراهان بیشماران

قاصدک‌ ها تنها سفر می‌ کنند
من پای سفر ندارم
دلی هم ندارم تا قوی دارمش

کیکاووس یاکیده

*****

گزیده اشعار شاعران بزرگ در مورد سفر

آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، ما را بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ

کرده‌ ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌ آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

وحشی بافقی

*****

دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی

رفتم که سفر شاید درمان دلم گردد
رفتن نبُوَد چاره وقتی که تو اینجایی

از کوی تو رفتم من تا دل بشود آرام
بیهوده سفر کردم وقتی که تو ماوایی

با یک غزل ساده از عشق تو می‌ گویم
آخر چه شود حاصل جز غصه و رسوایی

در حسرت دیدارت بی خوابم و بیدارم
یاد دل من هستی ای مظهر زیبایی

تلخ است همه عمرم از شدت دلتنگی
یا سوی تو باز آیم، یا اینکه تو می‌ آیی!

فاطمه صالحی

*****

از خانه ی غم پرور دل گاه گذر کن
مهمان غم انگیز مرا دست به سر کن

شومینه ی قلبم شده خاموش و دگر سرد
آتش بزن این قلب مرا زیر و زبر کن

در قوری دل جوش زند شوق وصالت
با آمدنت کام مرا غرق شکر کن

از جاده ی سرد غزلم بگذر و آن گاه
احوال مرا بین خطوطش تو نظر کن

به قاصدک عشق سپردم که بگوید
ای عشق به این کلبه ی متروکه سفر کن

*****

بیت شعر درباره سفر
بیت شعر درباره سفر

بشنیده‌ ام که عزم سفر می‌ کنی مکن
مهر حریف و یار دگر می‌ کنی مکن

تو در جهان غریبی غربت چه می‌ کنی
قصد کدام خسته جگر می‌ کنی مکن

از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو
دزدیده سوی غیر نظر می‌ کنی مکن

مولانا

*****

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست

حافظ

*****

تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد
ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد

آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌
از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد

آن‌ روز که‌ می‌ بستی‌ بار سفرت‌ را
گفتی‌ به‌ پدر هر که‌ هنر داشته‌ باشد

باید برود هرچه‌ شود گو بشو و باش‌
بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد

رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌
تا با تو سر سیر و سفر داشته‌ باشد

برگرد سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز
تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟

مرتضی امیری اسفندقه

در ادامه بخوانید : کپشن در مورد سفر

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده