در ادامه جملات و متن های عاشقانه و زیبا در مورد شمع و گل را گردآوری کرده ایم که می توانید در شبکه های اجتماعی از آن ها استفاده کنید، با پرشین استار همراه باشید.
عشق یعنی چیدن یک بوسه از لب های یار
عشق یعنی سوختن یک شمع در شب های تار
*****
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن
*****
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم
به سر خاکستری درماتم پروانه میریزد
*****
متن در مورد شمع
به دل شمع زد،
پروانه!
آن هنگام که دید،
گل را
از شاخه چیدند…
*****
کاش بودم شمع تا بهر رفاه دیگران
در میان جمع سوزانند سر تا پا مرا
*****
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی هارا
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
*****
شمع مجلس گر تو باشی از هوا پروانه بارد
ور گل گلشن تو باشی از زمین بلبل بروید
*****
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم
به سر خاکستری درماتم پروانه میریزد
*****
متن در مورد شمع و گل
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی
*****
او شمع و من در عشق
پروانه ام پروانه
*****
بیا و به این ها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بی تابی این همه پروانه نبودی
*****
من دورَت نمیزنم
دورَت میگردم
مثل پروانه دورِ شمع
مثل زمین دورِ خورشید
مثل من دور ماه
دورِ دنیا دور تو!
*****
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
*****
You’re my midnight sunshine lady
You’re my guiding light
You’re the brightest star I’ll ever see
And though the day is dark and cloudy
I’m gonna e all right
When my midnight sunshine touches me
Shel Silverstein
تو خورشید درخشان نیمه شبم هستی
شمع فروزان راهنمای من
درخشان ترین ستاره ای هستی که دیده ام
حتی در روزهای تاریک و ابری
همه چیز روبراه می شود
وقتی که خورشید نیمه شب مرا لمس کند
*****
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار
*****
جملات شمع و عشق
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
رهی معیری
*****
دانستم که باید
قدردان چیزهای کوچک زندگی هم بود
هر قدر هم که ناچیز باشد
مثلا مجسمه ی کوچک روی میز
یا شمعی که لحظه ای غم را از دلت دور میکند
و یا آب دادن به گل های درون باغچه
*****
پروانه بکشت خویشتن را
بر شمع چه لازمست تاوان
*****
اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع
*****
عشق من
مـرا بگیر در پناه بـازوانت
عمر عشق مثل عمر شمع هاست
دوستت دارم فراتر از هر گـمـانی
و آن سوتر از هر شوق و شـیـفـتـگـی
*****
تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوش گشوده ی مادر را
شمع بی شعله ای که جرقه را
نرگسی که آینه ی بی زنگار چشمه را
*****
همچو صبحم
یک نفس باقی ست
با دیدار تو
چهره بنما دلبرا
تا جان بر افشانم چو شمع
*****
کس آگه نیست از سوز درون و اشک خونینم
جز آن شمعی که می سوزد شب هجران ببالینم
*****
حاصلم از زندگی چون شمع، اشک و آه بود
من در این محفل برای دیگران می زیستم
خنده م آمد مرا چون گل بر اوضاع جهان
با لب خندان اگر در گلْسِتان می زیستم
*****
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست
*****
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن
*****
مــــرا با شمع نسبت نیست در ســـوز
که او شب سوزد و من در شب و روز