اشعار زیبا و کوتاه در مورد موی سپید + عکس نوشته

در ادامه این مقاله اشعار زیبا و عاشقانه در مورد سپید شدن مو و موی سفید یار را برای شما ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

اشعار کوتاه و زیبای سپید شدن مو
اشعار کوتاه و زیبای سپید شدن مو

موی سپید را فلکم رایگان نداد…

*****

پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه‌ ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم بارید… ای افسوس
بر سر گورم نباریدی…

فروغ فرخزاد

*****

مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی…

*****

سیاهکاری ما کم نشد ز موی سپید
بترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید

رهی معیری

*****

اشعار غمگین تنهایی

تن شده چون موی ز بیم و امید
مو شده از ظلمت هستی سفید

*****

ز سری، موی سپیدی روئید
خنده‌ ها کرد بر او موی سیاه

که چرا در صف ما بنشستی
تو ز یک راهی و ما از یک راه

گفت من با تو عبث ننشستم
بنشاندند مرا خواه نخواه

گه روئیدن من بود امروز
گل تقدیر نروید بیگاه

پروین اعتصامی

*****

پدرم…
شاعر نیست
گرچه از اوج غزل آگاه است
شعر او موی سپید،
شعر او
یک تنِ رنجور وُ ،
نحیف..!

*****

مخند ای نوجوان ـ زنهار ـ بر موی سپید ما
که این برف پریشان بر سر هر بام می‌ بارد

صائب تبریزی

*****

عکس نوشته سفید شدن مو
عکس نوشته سفید شدن مو

موی سیهم سفید کردی به کرم
با موی سفیدرو سیاهم نکنی

*****

دل خود به روزگار جوانی کباب بود
موی سفید شد نمکی بر کباب من

*****

گیسوی سپید آبشارانت کو؟
سرسبزی دشت و کوهسارانت کو؟

ای جنگل خسته از ستم های تَبَر
بر تشنگی کویر، بارانت کو؟

*****

موی و رویم سپید گشت و سیاه
روی شد موی و موی شد رویم

*****

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
که این نشانه ای از شاعران غم باز است

*****

دل از سفید گشتن مو، ناامید شد
عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد

*****

بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه
موی سفید را سر پیری کجا برم

*****

رفته ای بی که بپرسی چه سرت آمده است
بازگو می کند این موی سفید البته

*****

دیگر برای شمردن روزهای دوریت
انگشتانت را قرض نمی خواهم
موهایم را می شمارم گمانم…
به اندازه ی روزهای دوریت
سفید شده باشند دیگر….

*****

پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است

*****

ای سیم تن سیاه گیسو
کز فکر سرم سپید کردی

*****

شعر موی سفید در جوانی
شعر موی سفید در جوانی

به چند موی سفیدم نگاه کن بگذر
تو سنگ تر شده ای من شکسته تر شده ام

مهدی فرجی

*****

در هر شب زنده داری
موهای مشکینم
رو به سپیدی
گویی از پی هم آغاز می شوند
ای خوب دلآرام من
آیا این هماره از پی هم آغاز شدن
معنی دلتنگی از پس ِدلتنگی
نیست !؟…

*****

اشعار بلند در مورد موی سپید

عشقت گذشت از من و با من وفا نکرد
گُل حق عشق را به زمینش ادا نکرد

قلبم چه پیر شد به ره چشم تو ولی
موی سپید، رنگِ دگر با حنا نکرد

گفتند عشق، روی خوشی دارد و هنوز
یک روی خوش برای نمونه به ما نکرد

من گوشِ جان سپرده ام و غصه می خورم
حالم بدید دلبر و من را صدا نکرد

عمرم هنوز می گذرد بی تو بی وفا
افسوس می خورم که دل من صفا نکرد

لیلی چه شرط های بدی را نهاده و
از قلب رنج دیده ی مجنون حیا نکرد

مهران بدیعی

*****

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ‌ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده‌ ام

با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ‌ام

چون خاک در هوای تو از پا فتاده ‌ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ‌ام

من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ‌ام

از جام عافیت می نابی نخورده‌ ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ‌ام

موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ‌ام

ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ‌ام

گر می‌ گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم‌ ندیده ‌ام

رهی معیری

*****

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای

باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده ای

کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در معرض آه آمده ای

از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده ای

چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سرا پرده شاه آمده ای

می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای

آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده ای

شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای

*****

شعر موی سفید از قیصر امین پور
شعر موی سفید از قیصر امین پور

واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می‌ شوند
همچنان که سطر سطر
صفحه‌‌ های دفترم سیاه می‌ شوند

خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دست های مهربانی‌ ات
در ابتدای راه
خسته می‌ شوند

گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!

قیصر امین‌ پور

*****

نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده

سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده

ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده

به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده

ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر
شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده

بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس
که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده

به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی
که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده

هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
کشد به حلقه دیوانگان جامه دریده

فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده

خبر ز داغ دل شهریار می شوی اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده

شهریار

*****

آهی کشید غم زده ی پیر سپید مو
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لابلای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه!
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود:
یک تار مو سپید!

در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش
دستی به موی خویش فرو برد و گفت: وای!
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های!

دریای خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج، ضجه ی مرگ غریق را
از دور می شنید،

طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر
می رفت باز در دل دریا به جستجو:
در آب های تیره ی اعماق خفته بود
یک مشت آرزو!

فریدون مشیری

در ادامه بخوانید : متن در مورد روزگار

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده