بی مهر رخت روز مرا نور نماندست – وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

غزل شماره 38 دیوان حافظ

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

معنی و تفسیر

دیگر تاب و توان این دلتنگی و دوری را ندارید، مژده که به زودی این دوری به پایان خواهد رسید و شخص مورد نظر را خواهید دید.

اگر نذری دارید آن را ادا کنید و صبر داشته باشید زیرا پس از هر سختی، آسانی است.

از هوس دوری کنید و سریع دلبسته ی کسی نشوید که این احساسات بسیار زود گذر است. اگر در فکر ازدواج هستید حتما درباره ی آن خوب فکر کنید و سعی کنید تصمیم عجولانه نگیرید.

🔥 برای مشاهده فال امروزتان روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال حافظ امروز