درد ما را نیست درمان الغیاث – هجر ما را نیست پایان الغیاث

غزل شماره 96 دیوان حافظ

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

در بهای بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلستانان الغیاث

خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث

همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته‌ام سوزان و گریان الغیاث

معنی و تفسیر

احساس می کنید هیچ راه چاره ای برای خلاص شدن از این شرایط درد آور وجود ندارد، غم و اندوه شما را احاطه کرده و نا امید شده اید. با وجود تمام این سختی ها به چیزی که می خواسته اید نرسیده اید، اما به یاد داشته باشید در این مسیر تجربیاتی کسب کرده اید که برای شما بسیار سودمند خواهد بود.

به جای غم و اندوه خوب فکر کنید تا تصمیم درستی برای شرایط حال حاضر بگیرید.

از گذشته درس بگیرید و واقع بین باشید.

🔥 برای مشاهده فال امروزتان روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال حافظ امروز

درد ما را نیست درمان الغیاث – هجر ما را نیست پایان الغیاث

غزل شماره 96 دیوان حافظ

معنی و تفسیر

آخرین غزل ها

دل می‌ رود ز دستم صاحب دلان خدا را – دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست – سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد – بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود – ور آشتی طلبم با سر عتاب رود

گفتا برون شدی به تماشای ماه نو – از ماه ابروان منت شرم باد رو

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود – تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش – به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

می‌دمد صبح و کله بست سحاب – الصبوح الصبوح یا اصحاب

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم – هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم – فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین – خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد – نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو – خورشید سایه پرور طرف کلاه تو

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک – حق نگه دار که من می‌روم الله معک

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد – عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد