انشا زیبا و ساده در مورد اتوبوس شلوغ (نگارش نهم)

انشا زیبا و خواندنی در مورد داخل یک اتوبوس شلوغ برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم

انشای زیبا در مورد اتوبوس شلوغ
انشای زیبا در مورد اتوبوس شلوغ

هر روز برای رفتن به مدرسه باید مسیری را با اتوبوس طی می کردم، آن روز هم طبق معمول همیشه در ایستگاه منتظر آمدن اتوبوس ایستاده بودم و در دلم دعا می کردم که کاش اتوبوس خلوت باشد و بتوانم بنشینم.

اتوبوس آمد و با دیدن خلوتی آن لبخندی بر روی لبم نشست و در یکی از صندلی های کنار در نشستم اما در ایستگاه بعدی سیل عظیمی از مردم به سمت اتوبوس هجوم آوردند و به یک باره اتوبوس پر از جمعیت شد.

صدای گریه کودکی که به مادرش می گفت در حال له شدن است به گوش می رسید و همزمان خانمی هم داد می زد که پایش لای در گیر کرده است و همهمه اتوبوس را فرا گرفته بود.

از جایم برخواستم و جایم را به پیرزنی که کنارم ایستاده بود دادم و خودم جای او ایستادم، هرچند دقیقه یک بار اتوبوس ترمز بدی می گرفت و مردم همگی بر روی هم می افتادند و صدای داد و بیدادشان که به راننده ناسزا می گفتند بلند می شد.

شرایط خیلی بدی بود هر لحظه یک بوی بد جدید می آمد و مسافران کنار پنجره بخاطر سردی هوا اجازه باز کردن پنجره را نمی دانند، منی که در ابتدا لبخند به لب داشتم اما دیگر اشکم در حال سر ریز شدن بود و در دل دعا می کردم که کاش هرچه زودتر به ایستگاه مدرسه برسم و پیاده شوم.

کوله ام بر روی دوشم سنگینی می کرد و دستم را که برای تکیه گاه به میله بالای سرم گرفته بودم درد بدی گرفته بود و تقریبا از 3 طرف من را هل می دادند و دیگر کلافه شده بودم.

عده ای سر اینکه چرا یکدیگر را هل می دهند با یکدیگر جر و بحث می کردند و عده ای هم راجب گرفتاری ها و مشکلاتشان با یکدیگر در و دل می کردند و زیر و بم زندگی یکدیگر را برای هم تعریف می کردند.

برایم جالب بود که چگونه در عرض چند ثانیه این چنین با یکدیگر صمیمی می شوند و تمام مسائل خانوادگی خود را با یکدیگر در میان می گذارند، اتوبوس آن قدر شلوغ بود که دیگر جای یک سوزن انداختن هم نبود اما راننده باز هم در ایستگاه بعدی می خواست مسافر سوار کند و این قضیه داد مسافران را بلند کرده بود و همگی در حال اعتراض بودند و مسافران جدید هم سعی می کردند به سختی خود را به داخل اتوبوس جا دهند.

دیگر از شدت بوی بد و تنگی جا در حال دیوانه شدن بودم اما سرانجام به ایستگاه مورد نظر رسیدم و با بدبختی توانستم خودم را از بین آن جمعیت بیرون بکشم و از اتوبوس خارج شوم، به محض پیاده شدن و پرداخت کرایه نفس عمیقی کشیدم و خدارا شکر کردم که از آن شرایط نجات پیدا کردم و به سرعت خودم را به مدرسه رساندم.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده