انشا درباره حمل یک قالب یخ بدون دستکش

انشا ساده و زیبا با موضوع حمل یک قالب یخ بدون دستکش برای دانش آموزان پایه هشتم

انشا درباره حمل یک قالب یخ بدون دستکش
انشا درباره حمل یک قالب یخ بدون دستکش

ظرف یخ زده ی مادر را از داخل فریزر برداشتم، این ظرف را باید تا حیاط می بردم و آن جا یخ هایش را خالی می کردم، چند ثانیه ای از برداشتن ظرف نگذشته بود که سرما را با تمام وجودم حس کردم.

دست هایم به ظرف قدیمی و یخ زده ی مادر چسبیده بود و خاطره ی سرد ترین روز زمستان را به یادم می آورد، روزی که برف زیادی باریده بود و دست های بدون دستکش من در سوز و سرمای زمستان سرد و بی حس شده بود و انگشت های قرمز و متورم من توانی برای انجام کاری نداشتند.

سعی کردم دست هایم را از ظرف جدا کنم اما نتوانستم، به سرعت به حیاط دویدم و به کمک آرنج کمی شیر آب را باز کردم و دست ها و ظرف یخی که به دستم چسبیده بود را زیر آب گرفتم.

چند ثانیه بعد دست های قرمز و یخ زده ی من از ظرف جدا شد و یخ داخل ظرف نیز کمی تکان خورد و توانستم آن را دورن پارچ پر از آبی که روی ایوان قرار داشت بیندازم.

هنوز سرما را حس می کردم و انگشت هایم را به خوبی نمی توانستم تکان دهم، به خانه برگشتم و خود را به بخاری رساندم و دست هایم را روی گرمای بخاری گرفتم.

ذرات گرمی که از شعله ی بخاری جدا می شد خود را به دست هایم می رساند و سوز و سرمایی که در پوست و استخوان دست هایم نفوذ کرده بود را تسکین می داد، خوشبختانه پس از چند دقیقه دیگر خبری از آن همه سردی نبود حالا فقط انگشت هایم کمی قرمز بودند که می دانستم آن هم با گذشت زمان برطرف می شود.

چند دقیقه دیگر کنار بخاری ماندم تا کاملا گرم شوم و پس از آن ظرف خالی از یخ را برداشتم و پس از پر کردن آن با آب دوباره درون فریزر قرار دادم.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده