انشا درباره سرگذشت یک رود از زبان خودش برای دانش آموزان پایه پنجم

انشا خواندنی و زیبا از زبان یک رود برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دهم

انشا درباره سرگذشت یک رود از زبان خودش
انشا درباره سرگذشت یک رود از زبان خودش

من از پیوستن چند چشمه ی کوچک به هم به وجود آمدم و رود روانی هستم که راه را از میان کوه ها، دشت ها و جنگل ها می جوید و پیش می رود تا خود را به دریای بیکران برساند.

از هر کجا که گذر می کنم حیات، سرسبزی و نشاط را به آن جا هدیه می دهم، در کنارم سبزه ها و گل های رنگارنگ کوچک سبز می شوند و چشم به خورشید طلایی می دوزند تا گرما و انرژی را از او بگیرند.

حیوانات راه زیادی را برای یافتنم طی می کنند و در کنارم آرام می گیرند و رفع تشنگی می کنند، پرندگان نیز زمانی که مرا می بینند بال های گشوده شان را می بندد و راهی زمین می شوند تا خستگی خود را از تن بیرون کنند.

انسان ها به سراغم می آیند و برای روزمره شان از من کمک می گیرند، آن ها آب آشامیدنی بر می دارند، در کنارم رخت و لباس می شویند و گاهی نیز کمی از قطره هایم را درون ظرف هایشان پر می کنند و همراه می برند.

تمام طبیعت با من مهربان است و تمام موجودات می دانند که نیازمند حضورم هستند اما فقط انسان ها هستند که گاهی نامهربان می شوند، آن ها کنارم می نشینند و از وجودم آرامش می گیرند اما همین که می خواهند از من دور شوند زباله هایشان را کنارم به یادگار می گذارند و می روند.

آن زباله ها یادگار های زشتی هستند که سال های سال کنارم باقی می مانند، آن ها زیبایی چهره ام را زشت کرده و بوی نامطبوعی در فضایی که ساکن هستم پراکنده می کنند، برخی از زباله ها نیز با شتاب من همراه می شوند و به جایی دورتر و حتی گاهی با من به دریا می روند.

این نامهربانی ها همیشه مرا رنج می دهد و با دیدن هر شخص جدید، تشویش تازه ای به جانم می افتد و فکر می کنم این انسان چه چیزی را قرار است از خود برای من به یادگار بگذارد و بعد آرزو می کنم آن ها بیش تر مراقبم باشند تا بتوانم زیبا و تمیز بمانم.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده