انشا زیبا و خواندنی در مورد سفر به مناطق جنگلی برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم
برای رسیدن به یک جنگل انبوه و زیبا برنامه ریزی کرده بودیم، بالاخره لوازم مورد نیاز را برداشتیم و پس از چند ساعت رانندگی به ابتدای جنگل رسیدیم.
روبروی ما یک جاده ی خاکی باریک در کنار رودخانه ای کوچک قرار داشت و طرف دیگر جاده هم کوه و جنگل بود. وارد جاده شدیم و جلوتر رفتیم.
بعد از چند دقیقه از رودخانه گذشتیم و ماشین را در کنار یک خانه ی روستایی پارک کردیم. ادامه راه را باید پیاده طی می کردیم تا به بالای کوه برسیم.
لوازم را برداشتیم و در راه باریکی که از میان درخت های بلند می گذشت به راه افتادیم، این مسیر باریک شیب بسیار تندی داشت و ما را به بالای کوه و کلبه ی جنگلی که مقصدمان بود می رساند.
تا چشم کار می کرد درخت بود و سبزه، حرکت ما به علت شیب زیاد جاده، کند بود و هر چند دقیقه ای که راه می رفتیم باید استراحتی کوتاه به خودمان می دادیم.
بعد کمی پیاده روی بالاخره کلبه ی کوچک چوبی از میان شاخ و برگ های درختان پدیدار شد، همه خوشحال از این که به مقصد رسیده ایم قدم های تندتری برداشتیم و خود را به کلبه رساندیم.
کلبه ی چوبی زیبا با در و پنجره های آبی رنگ در میان درخت ها و سبزه ها خودنمایی می کرد، درخت های سبز و بلند قامت در همه جا دیده می شدند و روزنه های نور خورشید تابان از میان شاخ و برگ های درختان بر زمین می تابیدند و بر زیبایی منظره می افزودند.
همه چیز در نهایت زیبایی بود و صدای پرندگان جنگلی از میان درخت ها به گوش می رسید، گاهی پرنده ای پر می زد و به آسمان پرواز می کرد و صدای به هم خوردن بال هایش در فضا طنین انداز می شد.
روبروی کلبه یک درخت ازگیل وحشی خود نمایی می کرد، میوه هایش رسیده بودند و انگار منتظر بودند دستی آن ها را بچیند، چندتایی از آن میوه های خوشمزه را چیدم و به داخل کلبه رفتم.
روزهایی که در آن مکان زیبا بودیم زیباترین لحظات زندگیم را تجربه کردم. سفر ما به مناطق جنگلی چهار روز طول کشید و ما این مدت را در کلبه ی جنگلی زیبا گذراندیم.
در روز آخر سفر، کوله بار را جمع کرده و به طرف پایین کوه و جایی که ماشین را پارک کرده بودیم راه افتادیم.
