انشا در مورد مسافرت تابستانی به همراه خانواده

انشا زیبا و خواندنی در مورد مسافرت در تابستان با خانواده برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم

انشای زیبا درباره مسافرت تابستانی با خانواده
انشای زیبا درباره مسافرت تابستانی با خانواده

تابستان امسال خانواده ام تصمیم گرفتند که برای مسافرت تابستانی به شمال کشور سفر کنیم و من از این تصمیم بی نهایت خوشحال بودم چرا که من عاشق شمال و سرسبزی آن هستم عاشق دریا و جنگل و باران زیبایش.

مسیر آن قدر برایم شیرین و دلچسب بود که کل مسیر از پنجره ماشین منظره بیرون را تماشا می کردم و محو زیبایی آن بودم، هرچه که به گیلان نزدیک تر می شدیم تعداد درختان و سرسبزی اطراف بیشتر می شد.

زنان و مردان روستایی  بر روی زمین های شالی مشغول کار بودند، دوست داشتم از ماشین پیاده شوم و دست هر کدام را ببوسم و برای آن همه تلاش و زحمتشان آن ها را ستایش کنم.

به مقصد رسیدیم باران نم نم می بارید و فضای زیبایی به وجود آمده بود، پدرم یک کلبه جنگلی را برای اسکانمان اجاره کرده بود، کلبه آن قدر زیبا بود که نمی توانستم از آن چشم بردارم.

صدای قطره های باران که از روی شیروانی کلبه بر روی زمین می افتاد صدای دل انگیزی داشت و هر دقیقه یک بار صدای شکستن تکه های چوب که در آتش بودند حال و هوای خاصی را به وجود آورده بود، کلبه ما در ارتفاعات جنگل بود و با اینکه تابستان بود اما هوا در آن جا خنک و مطلوب بود.

بعد از ساعاتی باران بند آمد و مه زیبایی کل جنگل را فرا گرفته بود واقعا فضای زیبایی بود و دوست نداشتم آن لحظه ها هیچ وقت تمام شوند صدای آواز خواندن پرندگانی که لا به لای درختان در حال آواز خوانی بودند هم حس و حال خوب جنگل را چندین برابر کرده بود.

به این صورت ما روز اول سفر خود را به طور کامل در جنگل و در کلبه چوبی مان به سر بردیم و آن قدر همه چیز خوب بود که دوست داشتیم کل سفر را در همان کلبه و جنگل بمانیم و به جای دیگری نرویم.

در روز دوم سفر به پیشنهاد مادرم به دریا رفتیم، دریا آرام بود و از جوش و خروش همیشگیش خبری نبود و هوا هم آفتابی و عالی بود به همین خاطر توانستیم در کنار آب کلی بازی و شنا کنیم و خیلی روز خوبی بود و حسابی خوش گذشت.

آن روز صبح تا عصر ما در کنار دریا بودیم و بعد از خوردن یک کته کتاب بسیار خوشمزه مجدد به کلبه زیبایمان بازگشتیم؛ روز سوم سفر به بازار ماهی فروش ها رفتیم در آن جا انواع ماهی ها قرار داشت و بازار یک حال و هوای خیلی خوبی بود و با اینکه بازار بود اما برای ما مانند یک جای تفریحی بود و با لذت در آن می گشتیم.

بازارهای شمال کشور واقعا حس خوبی به آدم می دهند، زنان روستایی که هر کدام در گوشه ای نشسته اند و محصولاتی که خودشان درسته کرده اند را می فروشند و پیرمردانی که سبزی های محلی و پرتقال می فروشند و بوی سیر تازه به آدم این حس را می دهد که انگار در دنیای دیگری هستی.

آن سفر برای من خیلی سفر خوبی بود و خاطره آن را هیچ گاه از یاد نخواهم برد، رفتن به شمال و بودن در آن فضا هیچوقت برای آدم خسته کننده نمی شود و همیشه اولین انتخاب من برای سفر شمال است.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده