انشا زیبا و خواندنی درباره پنجره ای رو به دریا برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم
با شنیدن صدای موج های دریا که به سمت ساحل می آمدند و باز می گشتند چشمانم را باز کردم، خورشید زیبا از پنجره به داخل اتاق تابیده بود و نور زیبایی تمام اتاق را پر کرده بود.
از شب که به شمال رسیده بودیم و به آن ویلای زیبا رفته بودیم من به خاطر بیدار شدن با صدای امواج دریا و دیدن طلوع خورشید اتاقی که پنجره اش رو به دریا بود را انتخاب کرده بودم و آن لحظه بخاطر تجربه آن حس شیرین غرق در شادی وخوشحالی بودم.
به سمت پنجره ای که رو به دریا بود رفتم و آن را باز کردم، دیدن دریا با آن بزرگی و عظمت از پشت آن پنجره کوچک برایم خیلی هیجان انگیز بود و محو زیبایی دریا شده بودم.
دیدن مرغ های دریایی که بر روی آب راه می رفتند و نور زیبای خورشید که وسط دریا افتاده بود و پاکی و زلالی آب را به رخ می کشید من را به خلسه شیرینی فرو برده بود و دوست داشتم تا غروب آفتاب پشت همان پنجره بنشینم و محو آن همه زیبایی و بزرگی شوم.
دریا بسیار آرام بود و گویی که آرامش در قطره قطره آب آن جریان دارد و آن آرامش شیرین را به من هم منتقل کرده بود، خوشحال بودم که دریا آرام است و طوفانی نیست هرچند که طوفان آن هم زیبا است و دیدنی.
دوست داشتم تمام احوالات دریا را از پشت آن پنجره کوچک ببینم و حس و حال آن را تجربه کنم، آرامشش را، طوفانش و غروب و طلوعش را، به راستی که زیبایی و بزرگی آن چشم نواز و خیره کننده است.
کاش هر روزی که چشمم را باز می کردم می توانستم این حس را تجربه کنم و همیشه پنجره ای رو به دریا برایم باز بود، عظمت و شکوه آن آدم را یاد پرورگاری می اندازد که خالق این همه بزرگی و زیبایی است و نمی توان در آن لحظه شکرگزار او نبود.
دریایی عظیم و بی کران که بزرگی آن را با هیچ چیزی نمی توان مقایسه کرد و من از پشت یک پنجره کوچک در حال تماشای آن بودم و از زیبایی خیره کننده آن متحیر و متعجب بودم نمی تواند خالقی جز پروردگار داشته باشد.
خالقی که چنین عظمت و زیبایی را خلق کرده است خودش آن قدر عظیم و بزرگ است که چنین دریایی بزرگی در مقابلش قطره ای بیش نیست، و من از پشت آن پنجره رو به دریا خدا را هم می دیدم و حس می کردم و لحظه به لحظه بخاطر بودن در پشت آن پنجره و تجربه آن حس و حال شیرین او را شکر می کردم.