انشا درباره گفتگو میان صخره و موج دریا برای کودکان و نوجوانان

انشا زیبا و خواندنی در مورد گفتگوی میان موج دریا و صخره برای کودکان و نوجوانان پایه چهارم تا دهم

انشا درباره گفتگو میان موج و صخره
انشا درباره گفتگو میان موج و صخره

قطره ها به هم پیوستند و موجی بزرگ شکل گرفت و بعد خود را به صخره ای که در ساحل بود رساند.

صخره آرام و صبور بر جای ایستاده و تن به موج ها سپرده بود و در تمام این سال ها موج ها تن خاکستری رنگش را آن چنان صیقل داده بودند که صاف و یکدست شده بود.

موج پیش می آمد و هیاهویی برپا کرده بود و صخره بی آن که ترسی در دل داشته باشد آماده ی برخورد با او بود، موج به صخره رسید و با شگفتی پرسید: ای صخره ی سنگی سال هاست هر بار که به سراغت می آیم هنوز این جا ایستاده ای آیا از یک جا ماندن خسته نشدی؟

صخره لحظه ای مکث کرد تا قطره های آبی که پس از برخورد موج ها هنوز روی صورتش مانده بود پایین بیاید، بعد نگاهی به موج که آماده ی برخورد با او بود کرد و پاسخ داد: نه موج، خسته نیستم، من سنگ هستم و یک جا ماندن تقدیر من است از تقدیرم راضی و خوشنودم و هیچ چیزی زیبا تر از دیدن دریایی که تو در آن ساکنی نیست، من هر روز این جا به تماشای دریا، موج، ساحل و غروب و طلوع خورشید می نشینم و از تک تک لحظه هایم لذت می برم.

موج سری تکان داد و گفت: بله درست می گویی تو از این جا که ساکن هستی می توانی تمام زیبایی های جهان را ببینی، شب های مهتابی می توانی عکس مهتاب را در دریا تماشا کنی و با طلوع خورشید می توانی رنگ بازی دریا و آسمان را تماشا کنی.

و بعد کمی فکر کرد و دوباره ادامه داد: اما من هم خوشبختم، من می توانم اقیانوس ها و دریا ها را سیر کنم و بعد خود را به ساحلی شنی یا صخره ای برسانم و با نوازش شن ها و سنگ ها و صخره ها داستان های خود را با آن ها بازگو کنم.

موج این را گفت و پس از برخورد با صخره به قطره های کوچک آب تبدیل شد و دوباره بر دریا فرود آمد.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده