انشا زیبا در مورد یک روز خود را توصیف کنید

انشا زیبا و خواندنی در مورد یک روز خود را توصیف کنید برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم

انشا درباره یک روز خود را توصیف کنید
انشا درباره یک روز خود را توصیف کنید

روز گذشته من به همراه خانواده ام قرار بود به طبیعت برویم و ساعاتی را در دل یک طبیعت بکر و زیبا استراحت کنیم و غذایمان را بیرون از خانه بخوریم و کلی خوش بگذرانیم.

همه اعضای خانواده از صبح خیلی زود بیدار شدیم، همگی با کمک هم وسیله های مورد نظر را در ماشین قرار دادیم و به راه افتادیم، قرار بر این بود که خانواده دایی و خاله ام هم با ما همراه شوند.

من خیلی تفریحات دست جمعی و دور هم بودن را دوست دارم و از این که قرار بود با بچه های خاله و داییم کلی تفریح و بازی کنم خیلی خوشحال بودم و از شدت هیجان دیگر به طور کامل خواب از سرم پریده بود و دوست داشتم هر چه زود تر به منطقه مورد نظر برسیم.

سرانجام به جای مورد نظر رسیدیم، یک منطقه سر سیز و خوش آب و هوا که به دلیل آبشار و رودخانه زیبایی که در نزدیکی آن وجود داشت هوا بسیار خنک و مطلوب بود.

ما در نزدیکی رودخانه نشستیم و بعد از آوردن وسایل و ساکن شدن در جای مورد نظر من به همراه بچه های خاله و داییم مشغول آب بازی در آب رودخانه شدیم؛ هر چند دقیقه یک بار صدای مادر هایمان که ما را صدا می زدند که مواظب باشیم و خیلی در آب نرویم به گوش می رسید اما ما همچنان مشغول بازی خود بودیم.

پدرم به همراه شوهر خاله و داییم مشغول به پا کردن آتش برای آماده کردن غذا بودند، و آن بوی دودی که به مشام می رسید و بودن در آب خنک و تمیز برای من در آن لحظه بالا ترین لذت را داشت.

کم کم آدم های دیگری هم آمدند و هر کدام در گوشه ای نشسته بودند و هر کسی مشغول تفریح خود بود و همگی شاد و خوشحال بودند، به راستی که بودن در طبیعت حال آدم را خوب می کند و پر از لذت و هیجان است.

بچه های دیگر هم به ما ملحق شده بودند و همگی مشغول بازی با یکدیگر بودیم، آن قدر در آب بودیم که دیگر سردی آب را حس نمی کردیم و به خنکی آن عادت کرده بودیم.

با بوی برنجی که روی آتش در حال دم کشیدن بود و جوجه هایی که بر روی منقل در حال سرخ شدن بود احساس ضعف می کردم اما آن بو برایم خیلی دل نشین بود.

سرانجام بعد از خوردن غذا و سپس خوردن هندوانه ای که آن را در آب گذاشته بودیم تا خنک بشود مشغول جمع آوری وسایل شدیم تا به خانه باز گردیم، آفتاب در حال غروب کردن بودن و آن قدری به من و بچه های دیگر خوش گذشته بود که هیچکدام دوست نداشتیم به خانه برگردیم.

خاطره آن روز به یادماندنی  همیشه در یادم می ماند، روز های خوب و روزهایی که به آدم کلی خوش می گذرد هیچوقت از ذهن آدم پاک نمی شود و بهترین خاطره را برای آدم می سازد.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده