انشای خواندنی و زیبا در مورد کره ی ماه برای کودکان و نوجوانان پایه پنجم تا دهم
سکوت همه جا را فرا گرفته بود و من روی صندلی چوبی کهنه ی کنار باغچه نشسته بودم و به آسمان زیبای شب نگاه می کردم.
ابرهای تیره در حرکت بودند و خبری از ستاره ها نبود اما ماه زیبا در آسمان خود نمایی می کرد، هرزگاهی ابری می آمد و چهره اش را می پوشاند اما او بر جای ایستاده بود و هر بار از پس ابر ها بیرون می آمد و خود نمایی می کرد.
با این که تابستان بود اما امشب نسیم خنکی وزیدن گرفته بود و تن برگ های کوچک و بزرگ درخت خرمالوی درون باغچه ی ما را نوازش می کرد.
امشب ماه زیباتر و بزرگ تر از همیشه در آسمان ظاهر شده بود و تلاش ابر ها برای پوشاندن چهره ی زیبایش راه به جایی نمی برد.
بیش تر شب ها من روی همین صندلی می نشستم و با ماه سخن می گفتم و او صبورانه و سر به زیر به همه ی آن واژه های نا مفهوم گوش می سپرد.
بعضی از شب ها ماه آن قدر زیبا بود که دلم می خواست از جای نزدیک تری او را تماشا کنم و همین بهانه ای می شد تا با پدرم به بالای کوهی که در نزدیکی شهر بود برویم و از آن بالا ماه را تماشا کنیم.
از آن جا که نگاه می کردی شهر کوچک می شد و تنها چراغ های روشن بود که از دور مانند مروارید های درخشان دیدنی بودند و ماه هم بالای سر شهر با آن رخ مهتابی و زیبا به ما لبخند می زد.
ما دقیقه های طولانی به آن منظره ی بی نظیر خیره می شدیم و لذت می بردیم و گاهی نیز عکس های زیبایی می گرفتیم اما راستش عکس ها هیچ وقت به زیبایی تماشای خود آن منظره ی شگفت نبود.
عکس ها تنها خاطره ی آن دقایق شیرین بود که ما می توانستیم با چشم خود ببینیم.