انشا خواندنی و زیبا در مورد پنجره رو به خیابان برای کودکان، نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم
صدای هیاهوی ماشین هایی که به سرعت از دو طرف خیابان عبور می کنند از پشت شیشه ی پنجره به گوش می رسد، به طرف پنجره می روم و پرده ی آن را کنار می کشم و به بیرون می نگرم، چند تکه ابر سپید در آسمانی که پاک تر و آبی تر از همیشه است خودنمایی می کنند و خورشید شادمانه رخت طلایی بر خیابان گسترده و به آن روشنایی بخشیده است.
دو کبوتر در پشت بام خانه ی آن طرف خیابان انگار که بازی شان گرفته باشد هرزگاهی بال گشوده و پرواز می کنند و دوباره سر جای اول بر می گردند.
در دو طرف پنجره تا چشم کار می کند خیابان امتداد پیدا کرده است و بعد در یک طرف کوهی که قله اش هنوز از برف زمستان سپید پوش است دیده می شود.
هرزگاهی عابرانی از پیاده رو آن طرف خیابان عبور می کنند و وارد مغازه ای، کوچه و یا خانه ای می شوند و این طرف خیابان و پایین پنجره نیز بیش تر عابران مقصدشان بانکی است که در همسایگی قرار دارد.
گاهی ماشینی از سرعت خود کاسته و کنار خیابان توقف می کند و مسافری که دیگر به مقصد خود رسیده است از آن پیاده می شود و این بار مسافری که مقصد دیگری دارد سوار آن می شود و بعد ماشین حرکت کرده در امتداد خیابان گم می شود.
یک درخت دقیقا کنار خیابان و زیر پنجره قرار دارد و مکان امنی شده است برای گنجشک های کوچکی که روی شاخه های پر از برگ های سبز تازه ی بهاری آن استراحتی کنند و آوازی سر دهند.
ثانیه ها و لحظه های زیادی سپری شده است و من هنوز در حال تماشای حرکت ماشین ها از پشت پنجره ی رو به خیابان هستم … این بار گذر ماشین ها مانند یک تصویر هیپنوتیزم کننده خواب را به چشم هایم دعوت می کند و مرا از پشت پنجره به اتاق می کشاند.