انشا در مورد چتر برای دانش آموزان پایه دهم

انشا زیبا و خواندنی در مورد چتر برای نوجوانان و دانش آموزان پایه چهارم تا دوازدهم

انشای زیبا در مورد چتر
انشای زیبا در مورد چتر

یک نفر چترش را کنار نیمکت چوبی پارک جا گذاشته بود، چتر غمگین بود و چشم انتظار، هر عابری که از دور نمایان می شد او چشم به تصویر مبهم عابر می دوخت و منتظر می ماند تا شاید به سراغش آمده باشند، اما کسی متوجه او نبود.

باد سردی می وزید و شاخه های درخت ها را تکان می داد، با این که او کنار نیمکت بود و سعی می کرد خود را مخفی کند اما باد به هر شکلی بود خود را به او می رساند و تکانش می داد.

نیم ساعتی گذشت و هیچ کس به سراغ چتر نیامد، باد شدیدتر شد و چتر فهمید که در مقابل قدرت او دیگر نمی تواند مقاومت کند، باد با تمام قدرت اشیا را از زمین بلند کرده و در هوا پراکنده می کرد.

چتر هم از جای خود تکانی خورد و روی زمین کشیده شد و کنار پیاده رو افتاد، در همان لحظه عابری که از آن جا می گذشت چتر را دید، او اطراف را نگاه کرد تا شاید اثری از صاحب چتر پیدا کند اما کسی در آن اطراف نبود.

عابر چتر را برداشت و به طرف باجه ی نزدیک پارک رفت و از صاحب آن جا پرسید:«کسی به سراغ یک چتر نیامده؟» پاسخ او نه بود.

عابر با خود فکر کرد حتما کسی به سراغ چتر می آید به همین دلیل چند دقیقه ای را منتظر ماند و در پارک قدم زد، چتر محکم دست های عابر را گرفته بود و از رها شدن دوباره می ترسید.

چند دقیقه بعد صدای دویدن کسی آمد، یکدفعه چتر تصویری آشنا دید، آن تصویر نزدیک و نزدیک تر شد و در چند قدمی عابر ایستاد و از او سوال کرد:«ببخشید اینجا یه چتر ندیدید؟»

عابر لبخندی زد و چتر را به طرف او گرفت و گفت:«این چتر شماست؟»

صاحب چتر با خوشحالی جواب داد:«بله، خودشه، ممنونم»، او خندان چتر را از دست عابر گرفت و باز هم از او تشکر کرد، چتر هم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید.

عابر از آن جا دور شد و چتر و صاحبش شاد از این که دوباره کنار هم هستند دست در دست یکدیگر به طرف خانه راه افتادند.

🔥 فال امروزتو خوندی؟

فالم رو نشون بده